کوچینگ توسعه فردی در بیزنس آرمانی
(حمایت اجتماعی قسمت سوم)
عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست | مگان دیواین
تلخ است. اما برای همهی ما پیش میآید که اعضای خانواده، دوستان و عزیزان خود را از دست بدهیم و فقدان و سوگ را تجربه کنیم.
ضمن اینکه گاهی اوقات، دوستانمان عزیزان خود را از دست میدهند و ما میخواهیم با حضور در کنارشان، کمک کنیم تا بار درد و رنج را راحتتر به دوش بکشند.
در ادبیات روانشناسی، معمولاً هر وقت از «سوگ» و «فقدان» حرف میزنیم، نام الیزابت کوبلر راس و منحنی معروفش برایمان تداعی میشود.
اما مگان دیواین (Megan Devine) در کتاب عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست (It’s OK That You’re Not OK) میکوشد نگاه تازهای را به چالش سوگ و فقدان مطرح کند.
او معتقد است که همهی انسانها الزاماً مراحل سوگ را به شیوهای که کوبلر راس گفته طی نمیکنند و این نگاه، بیش از حد سادهشده است.
همچنین بر این باور است که بخش مهمی از چالش سوگ، فرهنگی است. به عبارت دیگر، فرهنگ جامعه[ی آمریکایی] سوگ و فقدان را به شکل نادرستی درک کرده و به علت همین درک نادرست، نتوانسته به انسانها، پذیرش فقدان و نیز همدلی و حمایت از افراد سوگوار را بیاموزد.
البته بسیاری از نکاتی که دیواین در مورد جامعهی آمریکایی مطرح میکند، در فرهنگ خودمان هم مصداق دارد.
همهی بخشهای کتاب دیواین ممکن است برای مخاطب ایرانی جذاب نباشد. ضمن اینکه در بعضی بخشها، وارد حاشیههایی شده که شاید از حوصلهی خواندنِ کسی که با چالش سوگ دستوپنجه نرم میکند، خارج باشد.
اما نکات و ایدهها و پیشنهادها و توصیههای ارزشمندی هم در کتاب آمده است که باعث میشود این کتاب، خواندنی و قابلاستفاده باشد.
این بار در پاراگراف فارسی آرمانی، بخشهایی از کتاب عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست را برای شما آوردهایم:
سوگ هیچ ایرادی ندارد. سوگ امتداد طبیعی عشق است، پاسخی سالم و عاقلانه به فقدان.
اینکه سوگ حس بدی به همراه دارد باعث نمیشود بد باشد. اینکه شما احساس میکنید دیوانه شدهاید دلیل نمیشود دیوانه باشید.
سوگ بخشی از عشق است، عشق به زندگی، عشق به خود، عشق به دیگران.
بسیاری از مردم وقتی دربارهی سوگ شما میشنوند، سعی میکنند تا با تعریف داستان سوگ خودشان با شما همدردی کنند.
این نمونههای نزدیک ولی متفاوت، از «شوهر من هم مُرده است» گرفته تا «ماهی قرمز من هم وقتی هشتساله بودم مُرد، بنابراین الان دقیقاً میدانم چه حالی دارید» پیدا میشود.
ما داستانهایی از فقدانهایمان تعریف میکنیم تا بگوییم میفهمیم شما کجا هستید: «ببین. من قبلاً این راه را رفتهام. میفهمم چه حسی داری.»
داستانهایی که دیگران از فقدانشان برای هم تعریف میکنند، تلاشی است برای اینکه در زمان سوگواری احساس تنهایی نکنید؛ هر چند معمولاً اینطور به نظر نمیرسند.
مقایسهی یک سوگ با سوگی دیگر تقریباً همیشه نتیجهی عکس میدهد. تجربهای از فقدان، هممعنی با فقدان دیگری نیست.
فقدان، درست مثل عشق، منفرد است. اینکه کسی فقدانی را تجربه کرده باشد، حتی اگر فقدانی بسیار مشابه شما باشد، به این معنا نیست که لزوماً شما را درک میکند.
اتفاقات سخت و دردناک و وحشتناک رخ میدهند؛ این طبیعتِ زنده بودن در این جهان است.
همهچیز پایانی خوش ندارد. هر اتفاقی، دلیلی ندارد.
در اینجا مسیر واقعی، راه واقعیِ پیشِ رو، انکارِ وجودِ دردِ پایانناپذیر نیست، بلکه در پذیرش وجود آن است.
… کارآمدترین و موثرترین راه برای ایمن بودن در این جهان، دست برداشتن از انکار وجود چیزهای سخت و غیرممکن است.
وقتی کسی که دوستش دارید میمیرد، فقط او را در حال یا در گذشته از دست نمیدهید؛ آیندهای را هم که باید میداشتید و ممکن بود با او داشته باشید از دست میدهید.
آنها از تمام زندگیِ آینده بیرون رفتهاند.
دیدنِ اینکه دیگران ازدواج میکنند، بچهدار میشوند، مسافرت میروند، همه چیزهایی که شما از زندگیتان با آن شخص انتظار داشتید از بین میرود.
دیدن بچههای دیگر به مهدکودک میروند یا فارغالتحصیل میشوند یا ازدواج میکنند، همهی چیزهایی که فرزند شما، اگر زنده میماند، باید انجام میداد.
بچههای شما هرگز داییِ با استعدادشان را نخواهند شناخت. دوست شما هرگز کتاب تمامشدهی شما را نخواهد دید.
سوگ قطعاً روابطتان را تغییر خواهد داد. برخی تا آخر خواهند ماند و برخی دور خواهند شد.
برخی که فکر میکردید تا ابد کنار شما خواهند ماند برای همیشه ناپدید خواهند شد.
آدمهایی که در حاشیهی زندگیتان قرار داشتند ممکن است قدم جلو بگذارند و طوری از شما حمایت کنند که فکرش را هم نمیکردید.
سوگ، مشکل نیست که به راهحل نیاز داشته باشد. بلکه تجربهای است که به حمایت نیاز دارد.
اگر سوگ را مشکل ببینید، راهحل ارائه میدهید: باید لباسهایش را دور بریزی، حالا به جای بهتری رفته است، پس سعی کن خوشحال باشی. نمیشود که تمام مدت یک گوشه بنشینی و غصه بخوری، او چنین چیزی را برای تو نمیخواهد. شاید بهتر باشد بیشتر از خانه بیرون بروی.
… از طرف دیگر، فرد سوگوار میداند که سوگش چیزی نیست که بخواهد حل کند. میداند هیچ «مشکلی» ندارد. هر چه دیگران بیشتر سعی میکنند سوگ او را حل کنند، بیشتر مأیوس میشود (و در حالت دفاعی فرو میرود). مأیوس میشود، زیرا راهحل نمیخواهد، حمایت میخواهد؛ حمایت برای اینکه بتواند در شرایطی که برایش پیش آمده زندگی کند. حمایت برای اینکه بتواند آنچه را بر او محول شده است به دوش بکشد.
استخوانی شکسته نیاز به گچ گرفتن دارد؛ یعنی به حمایتی خارجی برای التیام و طی کردن روند درونی و پیچیده و سختِ دوباره به هم جوش خوردن.
وظیفهی شما نیز در مورد دوست سوگوارتان همانند گچ گرفتن است.
نه اینکه خودِ جوش خوردن را انجام دهید، نه اینکه برای نقاط شکسته سخنرانیِ انگیزشی کنید و بگویید دوباره قرار است خوب شوند، نه اینکه به استخوان بگویید قرار است کامل شود.
وظیفهی شما صرفاً این است که آنجا باشید. خودتان را دورِ آنچه شکسته است بپیچید.
جملاتی در مورد احساس تنهایی | از متن کتاب فلسفه تنهایی
پیش از این کتاب فلسفه تنهایی نوشتهی لارس اسوندسن را معرفی کردهایم.
کتابی با بُنمایهی فلسفی که کوشیده است مسئلهی تنهایی و احساس تنهایی انسان را تفسیر و تحلیل کند.
این کتاب که از مجموعهی تجربه و هنر زندگی به سرپرستی خشایار دیهیمی است، توسط خود ایشان به فارسی ترجمه شده است.
با توجه به توضیحاتی که پیش از این ارائه شده، از تکرار گفتهها پرهیز میکنیم و چند جملهای از کتاب در مورد احساس تنهایی و تجربه تنهایی را با هم میخوانیم:
همیشه فاصلهی عمیقی میانِ درک و احساسِ خودمان و درک و احساس دیگران از ما وجود دارد و ما همیشه بر این تفاوت آگاه هستیم.
ما در فکر خودمان، خودمان را بهگونهای درک و احساس میکنیم که هیچ شخص دیگری نمیتواند آن درک و احساس را نسبت به ما داشته باشد.
… از این منظر، احساس تنهایی چیزی نیست که اصولاً در غیاب افراد دیگر رخ دهد؛ بلکه در حضور دیگرانی رخ میدهد که آدم احساس میکند با آنها بسیار فاصله دارد.
دیگران فقط تا آن اندازه میتوانند متوجه تنهایی ما شوند که ما خودمان آن را به نمایش میگذاریم. هیچ کسِ دیگری نمیتواند به زور خودش را داخلِ تنهایی ما کند و آن را محو سازد.
اما ما همیشه میتوانیم کسی را به داخلِ تنهاییمان راه دهیم.
و درست در همین نقطه است که دیگر تنهایی وجود نخواهد داشت و جایش را جمع میگیرد.
بعضی وقتها که درباره احساس تنهایی سخنرانی میکنم از حضار میخواهم آنهایی که احساس تنهایی میکنند دستشان را بلند کنند، اما هیچوقت هیچکس دستش را بلند نمیکند و سکوتی سنگین بر جمع حکمفرما میشود.
به گمانم این نکتهای را آشکار میکند: اینکه برای افراد سخت است که در حضورِ عموم اعلام کنند که احساس تنهایی میکنند.
… احساس تنهایی فقط دردناک نیست، بلکه خجلتآور هم هست. برای پرهیز از این خجلت، ضروری است که شخص چنان وانمود کند که زندگیِ اجتماعیِ پرشور و نشاطی دارد؛ هر قدر هم که شخصاً احساس تنهایی کند.
[گویی] علیرغم این واقعیت که احساس تنهایی یک پدیدهی انسانیِ عام است، هر کسی که احساسِ تنهایی میکند یک بازنده است.
چرا احساس تنهایی اینهمه دردناک است؟
احساس تنهایی چیزی را دربارهی خودمان بر خودمان و جایگاهمان در این جهان، آشکار میکند.
احساس تنهایی به ما میگوید که چهقدر ما در طرحِ کلیترِ جهان ناچیز هستیم.
نظریه نفوذ اجتماعی: ما چگونه با خودافشایی رابطه میسازیم؟
نظریه نفوذ اجتماعی که آن را به عنوان نظریه رخنه اجتماعی و نیز Social Penetration Theory (یا SPT) نیز میشناسند، مدلی است که در دهه هفتاد میلادی توسط ایروین آلتمن و همکارش دالماس تیلور طراحی و پیشنهاد شد.
جالب اینجاست که این مدل، امروز هم برای ارزیابی شکل گیری روابط اجتماعی در دنیای مدرن (حتی فضای دیجیتال و وب) مورد استفاده قرار میگیرد .
برخلاف بسیاری از مدلهای مربوط به رابطه های اجتماعی که بیشتر بر پایهی تجربیات دانشمندان و نظریه پردازان شکل گرفتهاند، مدل آلتمَن و تیلور بر مطالعات گسترده استوار است. به همین علت، در بسیاری از کتابها و مقالات، از این مدل به عنوان یک نظریه نام میبرند.
احتمالاً تا همینجا توانستهاید حدس بزنید که نظریه نفوذ اجتماعی چگونه به بحث خودافشایی و نیز با بحث شش مرحلهی رابطه مربوط میشود:
معمولاً در اولین دیدارها و تعاملها، ما صرفاً اطلاعات و دادههای سطحی و ظاهری در مورد طرف مقابل را دریافت میکنیم.
هر چه دو طرف به یکدیگر نزدیکتر میشوند، اطلاعات داخلی و شخصی بیشتری رد و بدل میشود.
بنابراین، میتوان گفت عبور از هر مرحلهی رابطه به مرحلهی عمیقتر، با افشای اطلاعات بیشتر همراه هست.
همچنین گاهی اوقات، تیره شدن روابط و عقبنشینی در رابطه از طریق محدود کردن و کاهش میزان خودافشایی انجام میشود.
مدت زمان، عمق و گسترهی خودافشایی
در اینجا خودافشایی را میتوان با استفاده از سه ویژگی، کمی بهتر و دقیقتر توصیف کرد:
مدت زمان خودافشایی: قاعدتاً اگر شما طرف مقابل را صرفاً در یک جلسهی چند ساعته ببینید، فرصت خودافشایی شما هم محدود به همین زمان خواهد بود. اما در یک دوستی طولانی مدت، خودافشایی میتواند روزها و هفتهها و سالها وجود داشته باشد. در واقع اگر دوستیهایی در زندگی شما یا در اطرافیانتان وجود دارد که مدت طولانی از آن گذشته و صمیمت در آن حفظ شده یا افزایش یافته است، بخشی از این روند را میتوان به فرصت طولانیتر برای خودافشایی مربوط دانست.
گسترهی خودافشایی: همانطور که در درس خودافشایی توضیح دادیم، خودافشایی میتواند در زمینههای متعددی انجام شود. هر چه تنوع موضوعات در خودافشایی بیشتر باشد، میتوان گفت که خودافشایی، گستردهی وسیعتری را در بر میگیرد. بنابراین کسی که در زمینهی مالی و نیز احساسی و نیز مشکلات خانوادگی برای طرف مقابل خودافشایی میکند، در مقایسه با کسی که صرفاً مشکلات کاری خود را طرح میکند، محدودهی گستردهتری را برای خودافشایی در نظر گرفته است.
عمق خودافشایی: گاهی اوقات به همکارتان میگویید که یک مشکل خانوادگی برایم پیش آمده و کمی ناراحت هستم. آیا میتوانی امروز مسئولیتهای من را هم بر عهده بگیری؟ در اینجا خودافشاییِ سطحی انجام شده است. اما ممکن است به او بگویید: امروز مادرم در بیمارستان بستری است. میشود مسئولیتهای من را هم بر عهده بگیری؟ در اینجا خودافشاییِ عمیقتر انجام شده است. اگر بحثتان به نوع بیماری مادر و تخصص پزشک و نام بیمارستان و هزینهی درمان برسد، خودافشایی بسیار عمیقتر شده است.
اشتباههایی که ما در رابطه سازی انجام میدهیم
بحث را در حدی شخصی میکنیم که طرف مقابل به صورت ناخواسته وادار به خودافشایی شود. در چنین شرایطی طرف مقابل احساس میکند که ما میخواهیم او را به اجبار از سطح فعلی به سطحهای عمیقتر رابطه وارد کنیم.
خودافشایی را در گسترهی بسیار وسیع انجام میدهیم. منطقی است خودافشایی را ابتدا در موضوعات محدود انجام دهیم و به تدریج آن را گسترش دهیم.
عمق خودافشاییهای ما با طرف مقابل تفاوت جدی دارد. طرف مقابل خودافشاییهای سطحی انجام میدهد. ولی ما خودافشاییهای عمیق انجام میدهیم.
با وجود علاقه به گسترش رابطه، به شدت از خودافشایی اجتناب میکنیم و نمیتوانیم بپذیریم که هیچ بخشی از پیاز زندگی و شخصیت خودمان را برای طرف مقابل، نمایش دهیم.
آنقدر زندگی خود را در شبکه های اجتماعی به شکل عمومی نمایش میدهیم که چیز چندانی برای افشا کردن به دوستان نزدیک نمیماند.
آیا شما هم دوستانی دارید که در “گوش ندادن” به حرفهایتان حرفهای باشند؟
همواره به ما گفتهاند که حمایت اجتماعی یکی از نیازهای روانی مهم ما انسانهاست.
حتی در موضوع مدیریت استرس هم وقتی بحث به روشهای کاهش استرس میرسد، تقریباً همهی منابع علمی و جدی در دنیا به ما توصیه میکنند که شبکه های دوستی و حمایت اجتماعی میتوانند نقش مهمی در افزایش ظرفیت ما برای تحمل استرس داشته باشند.
اما آیا همهی کسانی که معمولاً به نام دوست یا آشنا معرفی میکنیم، واقعاً برای ما نقش حمایتی ایفا میکنند؟
در تعریف حمایت اجتماعی گفتیم که حمایت اجتماعی میتواند دارای چهار مولفهی مختلف باشد:
حمایت احساسی و عاطفی
حمایت ابزاری
حمایت اطلاعاتی
حمایت در ارزیابی و شناخت
این درس را به یکی از این چهار مولفه، یعنی حمایت احساسی و عاطفی اختصاص دادهایم.
طبیعتاً حمایت احساسی و عاطفی، خود مولفهها و ابعاد متنوعی دارد. اما یکی از مهمترین ابعاد آن، گوش دادن به حرفهای طرف مقابل است.
اهمیت گوش دادن در حدی است که تقریباً در هر نوع آموزش مهارت ارتباطی، بخش مهمی از نکتهها و توصیهها به هنر گوش دادن موثر اختصاص پیدا میکند.
در این میان بسیاری از ما دوستان و آشنایانی داریم که ظاهراً در گوش ندادن حرفهای هستند.
برخی از آنها، ناآگاهانه این کار را انجام میدهند. برخی دیگر، حتی یاد گرفتهاند که چگونه ظاهر مکالمه و گفتگو را حفظ کنند؛ اما در واقع به ما گوش ندهند.
اگر بخشی از توان و انرژی ما صرف حفظ و نگهداری دوستانی میشود که در گوش ندادن حرفهای و متخصص شدهاند، شاید لازم باشد رابطههای خود را به شکلی جدیتر مورد بررسی و ارزیابی قرار دهیم.
در این درس، چند مورد از روشهای گوش ندادن را با هم مرور میکنیم:
گوش دادن کاذب
حداقل میتوان دو علت را تصور کرد که دوستان ما به خاطر آنها به سراغ گوش دادن کاذب میروند.
گاهی ممکن است موضوع حرفهای ما برای آنها جذاب نباشد.
گاهی هم ممکن است حرفهایی را که قبلاً گفتهایم برای آنها تکرار کنیم.
در دوستیهای نزدیک، این اتفاق بسیار میافتد که بدون اینکه توجه داشته باشیم، یک حرف یا پیام یا داستان یا دغدغه را برای چندمین بار به طرف مقابل خود بگوییم.
معمولاً زمانی متوجه میشوید طرف مقابل به حرفهای شما به شکلی کاذب گوش میداده که یک یا چند سوال کلیدی و مهم داشته باشید و واقعاً بخواهید نظر او را بشنوید. او هم نتواند با حرفها و جملههای عمومی از زیر بارِ پاسخدادن فرار کند.
یا اینکه داستانی را برای بار چندم بگویید و بعداً خودتان به خاطر بیاورید که آن را قبلاً گفته بودید. اما طرف مقابل، همچنان – از روی احترام یا بیتوجهی – به شکل کاذب به صحبتهای شما گوش داده باشد.
به خاطر داشته باشیم که: گوش دادن کاذب – حتی اگر به عنوان احترام باشد – میتواند روی کیفیت دوستی تأثیر بگذارد و سهم حمایت عاطفی را در رابطهی ما کاهش دهد.
انحصارطلبی در گوش دادن
اگر اصطلاح انحصارطلبی در حرف زدن را میشنیدیم، میتوانستیم معنی آن را حدس بزنیم: کسی که فقط خودش حرف میزند و اجازه نمیدهد طرف مقابل صحبت کند.
اما انحصارطلبی در گوش دادن به چه معناست؟
دو مورد از رایجترین شکلهای انحصارطلبی در گوش دادن به شرح زیر است:
تغییر مسیر کلام با استفاده از سوال پرسیدن یا روشهای دیگر
متوقف کردن گفتگو
اجازه بدهید هر یک از این دو مورد را با چند مثال مرور کنیم:
تغییر مسیر کلام
مثال اول
دوست شما یک وبسایت پرترافیک دارد و تمام دغدغههای ذهنیاش حول و حوش فضای دیجیتال میگردد.
شما به او میگویید که آیا اخبار دیشب را شنیده است که ناسا یک کاوشگر جدید به فضا پرتاب کرده؟
او میگوید: بله خواندم. اتفاقاً روی خود سایت ناسا خواندم. فکر کنم خیلیها مثل من سایتشان را برای این خبرها چک میکنند. راستی به نظرت این حجم ترافیک را چطور مدیریت میکنند؟ ما همین الان با مشکل ظرفیت سرور مواجه هستیم.
مثال دوم
شما با دوستتان در مورد مشکلاتی که اخیراً با همسرتان داشتهاید صحبت میکنید.
او به شما میگوید: باور کن میفهمم چه میگویی. اتفاقاً همسر من هم همین رفتار را داشته.
دقیقاً دو سال پیش بود. بگذار برات تعریف کنم.
عملاً تریبون در اختیار دوست شما قرار گرفته و تازه منت هم بر سر شماست که این گفتگو به خاطر مشکلات شما شکل گرفته است.
توقف و تعلیق گفتگو
با مدیر خود جلسه دارید و در حال صحبت کردن در مورد یکی از مشکلات مهم واحد خود هستید.
مدیر میگوید: چرا رنگت پریده؟ چرا لبت خشک شده؟
یک لحظه بنشین تا بگویم آب بیاورند و سرحال شوی.
او در ظاهر به شما محبت کرده؛ اما با قطع کردن گفتگوی شما و مقدمهچینیهایی که برای بیان اصل حرف خود انجام داده بودید، عملاً فضای گفتگو را در اختیار خود گرفته است.
احتمال دارد بعد از آب یا چای، با سوالهای دیگر، تغییر مسیر هم ایجاد کند و عملاً فرصت صحبت و اظهارنظر شما از بین برود.
زیر دست آرایشگر خود هستید و او از شما سوال میپرسد:
از کلاس میآیی؟ این هفته هم رفتی درس بدهی؟
بله از کلاس میآیم.
موسیقی درس میدادی؟
بله. بله. خیلی سال است موسیقی درس میدهم. پیانو
پیانو سخت است؟ خیلی با اُرگ فرق دارد؟
و در اینجا شما آماده میشوید توضیح دهید که ناگهان آرایشگر با شاگرد خود صحبت میکند و میگوید که تیغها کجاست و حولهها چرا اینجا نیست و چرا پریز برق شل شده است.
یکی از دشوارترین وضعیتها در گفتگو همین تعلیق است.
اگر حرف خود را ادامه ندهید، احساس بدی دارید.
اگر هم ادامه بدهید، احساس میکنید خودتان را به شنونده تحمیل کردهاید. حالا بعد از مدتی تعلیق و فاصله، بیمقدمه باید توضیح بدهید که داستان پیانو با ماجرای ارگ تفاوت بسیار دارد.
انحصارطلبی در گفتگو میتواند یکی از عوامل کلیدی در آسیب دیدن رابطه باشد.
معمولاً هر دو طرف هم از چنین رفتاری ضرر میکنند.
گوینده قطعاً با شنیده نشدن آزار میبیند.
شنونده هم با رفتار انحصارطلبانه، فرصت به دست آوردن اطلاعات جدید را از دست میدهد.
چنین رفتاری در رابطه عاطفی یا محیط کار میتواند به تدریج به بروز عکسالعملهای انفعالی-تهاجمی منتهی شود.
گوش دادن انتخابی
گوش دادن، همیشه انتخابی است.
مغز ما بسیاری از آنچه را میشنویم، درست مانند بسیاری از چیزهایی که میبینیم حذف میکند تا بتوانیم روی نکاتی که برایمان مهمتر است تمرکز کنیم.
معمولاً گوش دادن انتخابی با هیجان نشان ندادن یا بیتفاوت بودن نسبت به بخشهایی از گفتگو انجام میشود.
مثال گوش دادن انتخابی
فرض کنید شما با دوستتان در مورد مشکلاتی که اخیراً در کار و زندگی داشتهاید صحبت میکنید.
با او در مورد اختلافنظرهایی که با خانوادهی خود دارید حرف میزنید.
او هم گوش میدهد و سوال میپرسد و اظهار نظر میکند.
بعد به مشکلاتی که در محیط کار دارید اشاره میکنید.
او همچنان به گوش دادن ادامه میدهد. اما هیچ سوالی نمیپرسد یا نظری نمیدهد.
چون مراقب است که بحث در این قسمت طولانیتر نشود و به سرعت به بخشهای دیگری که او دوست دارد برسید.
گوش دادن انتخابی به اندازهی دو مورد دیگری که در این درس گفتیم (گوش دادن کاذب و انحصارطلبی) احساس منفی ایجاد نمیکند.
اما کسی که در رابطهی دوستی دائماً از الگوی گوش دادن انتخابی استفاده میکند، عملاً نمیتواند نقش پشتیبانی عاطفی و حمایت اجتماعی را ایفا کند.
اگر میبینید دوستان بسیاری دارید اما هنوز از نظر سرمایهی حمایت اجتماعی احساس کمبود و ضعف میکنید، شاید در اطراف خود چنین افرادی را گرد آوردهاید.
گوش دادن دفاعی، گوش دادن تهاجمی و گوش دادن ماشینی
در درس گذشته به این نکته اشاره کردیم که یکی از مولفههای حمایت اجتماعی، حمایت احساسی و عاطفی است و توضیح دادیم که مهارت ارتباطی و به طور خاص مهارت گوش دادن میتواند نقش مهمی در حمایت عاطفی از طرف مقابل داشته باشد.
سه مورد از روشهای گوش ندادن را با هم در درس قبل مرور کردیم:
- گوش دادن کاذب
- انحصارطلبی در گوش دادن
- گوش دادن انتخابی
این درس را به سه شیوهی دیگر در گوش ندادن که برخی از دوستان و نزدیکان – و احتمالاً خود ما – به آنها مجهز هستیم اشاره میکنیم.
هر چه سهم این شیوهها در یک رابطه دوستی و اجتماعی افزایش یابد، کمتر میتوانیم روی حمایت اجتماعی در آن رابطه حساب باز کنیم.
گوش دادن دفاعی
گاهی اوقات شنونده احساس میکند که هر صحبت یا نکته یا کلامی که مطرح میشود، به نوعی – مستقیم یا غیرمستقیم – برای نقد او یا حمله کردن به او گفته شده است.
به همین علت در تمام مدت گفتگو در تلاش است به پیامی که فکر میکند در گفتهها پنهان است توجه کند و به آنها پاسخ بدهد.
به مثالهای زیر توجه کنید:
گوش دادن دفاعی
مثال اول
دوستتان یک کفش تازه خریده است. او کفش را به شما نشان میدهد و از راحتی آن میگوید.
شما هم در پاسخ میگویید: کفش خیلی مهم است. من الان که چند ماه در انتخاب کفشهایم بیشتر دقت میکنم، فهمیدهام که اهمیت آن را دست کم میگیریم.
دوستتان میگوید: البته کفش من به خوبی کفش تو نیست. ما که از آن پولها نداریم که از این کفشها بخریم.
به نظر میرسد دوست شما، حرفتان را به این شکل برداشت کرده که میخواهید به کفشهای خودتان اشاره کنید و به او خاطرنشان کنید که کفشهایتان از کفشهای او بهتر و مرغوبتر است.
مثال دوم
همکارتان به شما میگوید: امروز واقعاً به زحمت خودم را سر ساعت به شرکت رساندم.
وسط راه اتوبوس خراب شد. پیاده شدم و از یک موتورسوار خواستم من را سوار کند و به شرکت برساند. ترجیح میدادم با همهی ترسم از موتور، سوار موتور بشوم اما باز هم به موقع برسم.
او ممکن است صرفاً در حال نقل خاطرهی امروز صبح باشد. اما شما فکر کنید در حال کنایه زدن به شما به خاطر تأخیر هفتهی قبلتان است و پاسخ بدهید:
من اگر هفتهی پیش دیر رسیدم به خاطر این بود که شب قبل بسیار دیروقت به خانه برگشته بودم. حتماً یادت هست که سفر کاری داشتم.
احتمالاً حدس میزنید که بخشی از این رفتار را ممکن است بتوان به کمبود عزت نفس مربوط دانست.
گوش دادن تهاجمی
حرف زدن تهاجمی را میتوانیم تصور کنیم؛ اما آیا چیزی به نام گوش دادن تهاجمی هم قابل تصور است؟
اگر کمی خاطرات خود را مرور کنید، احتمالاً میتوانید نمونههایی از این گوش دادن را در رفتار خود و اطرافیانتان بیابید.
به این مثال توجه کنید:
گوش دادن تهاجمی
مدیر یک شرکت به هر علتی – که میتواند صحیح و منطقی هم باشد – قصد دارد یکی از کارکنان شرکت را اخراج کند و کارمند هم این را میداند.
او را به اتاق خود صدا میکند تا با هم گفتگو کنند.
مدیر علاقه دارد در آخرین گفتگوها باز هم تأکید کند که کارمند، بیش از حد قابل پذیرش ناتوان و ناشایسته بوده است.
کارمند در جایی از صحبتهایش میگوید:
شاید در مجموع از کار من راضی نباشید. اما باید بپذیرید که من هم در خیلی جاها واقعاً تمام توانم را به کار گرفتم.
مدیر در پاسخ میگوید:
باید؟ باید بپذیرم؟ مگر دستوری است؟ حرف پذیرفتنی بزن تا بپذیرم.
خیلی جاها؟ چرا خیلی جاها؟ اگر میگفتی بعضی جاها قبول داشتم. اما خیلی جاها؟
تمام توان؟ واقعاً منظورت تمام توان است. یعنی هر چه داشتی؟
اصلاً توان؟ مگر تو توانایی هم داشتی؟ چیزی را که نداشتی چطور به کار گرفتی؟
این مثالِ اغراق شده، تصویری از شنیدن تهاجمی را در ذهن شما ترسیم میکند.
به نظر میرسد که شنونده تمام وجود خود را به گوش دادنِ حرفِ طرف مقابل اختصاص داده. اما نیتش این بوده که نقطههای مناسبی را برای حمله به او جستجو کند.
این کار گاهی آگاهانه انجام میشود و گاهی اوقات هم به صورت یک عادت رفتاری در ما شکل میگیرد و رشد میکند.
گوش دادن ماشینی (یا مکانیکی)
آیا تا کنون چنین تجربهای داشتهاید:
به دوستتان میگویید دلم گرفته و او پاسخ میدهد:
طبیعی است. هوا سرد است. روزها ابری است و در این مقطع سال افسردگی و ناراحتی بیش از هر زمان دیگری به سراغ انسان میآید.
او درست مانند یک ربات بسیار هوشمند که زبان فارسی را به خوبی میفهمد و جملهها را تجزیه و تحلیل میکند با شما صحبت کرده است.
اما شما این جمله را گفته بودید که در ادامه، ماجرای دوست خود را – که دیشب از او جدا شدهاید – توضیح دهید.
شاید مشابه این گفتگو هم برای شما روی داده باشد:
به همکار خود میگویید: هوس کردهام یک قهوه بخورم.
او هم توضیح میدهد: یک اپلیکیشن خوب سراغ دارم که همهی کافیشاپهای اطراف را بر اساس موقعیتت به تو نشان میدهد. حتماً اینستال کن. لینکش را برات میفرستم.
در هر دو مورد، مخاطب بسیار مکانیکی و ماشینی برخورد میکند.
او به جنبهی انسانی رابطه توجه نمیکند و با خود فکر نمیکند که شاید شما میخواهید حرف دیگری بزنید یا شاید کلمات شما دقیقاً همان معنای ظاهری و سطحی خود را نداشته باشند.
توجه داشته باشید که همهی ما کمابیش – خواسته یا ناخواسته – به سراغ این روشها میرویم.
اما حرف اصلی این است که هر چه سهم این نوع گوش دادنها در یک رابطه دوستی کمتر شود، بیشتر میتوان پشتوانه عاطفی و حمایت اجتماعی در آن رابطه را جدیتر گرفت و به عنوان یک سرمایهی ارتباطی روی آن حساب کرد.
در غیر این صورت باید رابطه با طرف مقابل خود را صرفاً یک رابطه اجتماعی بدانیم و نه چیزی بیشتر.
تمرین ساده اما مهم
سه موردی را که در درس گفته شد مرور کنید: گوش دادن دفاعی؛ گوش دادن تهاجمی؛ گوش دادن مکانیکی.
این سه مورد را به ترتیبی که خودتان بیشتر استفاده میکنید فهرست کنید و بنویسید.
شاید برخی از ما کمتر از دیگران به سراغ این روشها برویم، اما بعید است کسی ادعا کند که هرگز از این ابزارها استفاده نمیکند.
توضیح: اگر دوست داشتید میتوانید مثال دقیقتر هم بزنید و توضیح دهید. اما لطفاً حتماً در ابتدای تمرین خود، این سه مورد را به ترتیب فهرست کنید و سایر توضیحات را سپس در ادامه بنویسید.
خبرهای خوب و افکار مثبت روزانه را چگونه تحمل میکنید؟
شاید عنوان این درس کمی برای شما عجیب باشد.
ما معمولاً وقتی از تحمل کردن حرف میزنیم، به رنجها و دردها و مشکلات فکر میکنیم.
وقتی هم در تعریف حمایت اجتماعی میگوییم که یکی از مولفههای حمایت اجتماعی، حمایت احساسی است، احتمالاً این تفسیر در ذهن شما شکل میگیرد که دوست، به تعبیر سعدی، باید در پریشانحالی و درماندگی، دست دوست خود را بگیرد و به این شکل، حمایت احساسیاش را ابراز کند.
اما واقعیت این است که تحمل خبرهای خوب و افکار مثبت هم چندان ساده نیست.
آیا برایتان پیش نیامده که در شرکت، ارتقاء شغلی پیدا کنید و در به در، دنبال کسی باشید که این خبر خوب را به او اطلاع دهید تا بار آن از دوشتان برداشته شود؟
آیا نشده که ایدهی یک کسب و کار جدید به ذهنتان برسد و دوست داشته باشید در نخستین فرصت، آن را با یکی از دوستان نزدیکتان در میان بگذارید؟
اگر پدر یا مادر هستید، زمانی که فرزندتان را برای نخستین بار پس از تولد دیدید، دوست نداشتید این حس خوب را با هر کسی که در دسترس بود، به اشتراک بگذارید؟
اصلاً شیرینی دادن به دیگران، وقتی رویداد خوبی اتفاق میافتد، چگونه و چرا حس ما را بهتر میکند؟
مارتین سلیگمن در چند بخش از کتاب شکوفایی به بحث طرح خبرهای خوب و به اشتراکگذاری افکار مثبت میپردازد و توضیح میدهد که یکی از ویژگیهای رابطهی مثبت، ظرفیتِ طرح خبرها و رویدادهای خوب و گفتگوی سازنده دربارهی آنهاست.
خانم شلی گیبل | محقق در زمینه روانشناسی مثبت و رابطه عاطفی
سلیگمن در بخشی از مطالبی که در کتاب شکوفایی در زمینهی رابطه عاطفی نقل کرده، به مطالعات و تحقیقات خانم شلی گیبل (Shelly Gable) استناد میکند.
گیبل از محققان معتبر و قدرتمند در زمینهی حمایت اجتماعی و رابطه عاطفی است که مطالعاتش در این حوزه، مورد اشاره و استناد بسیاری از بزرگان روانشناسی قرار میگیرد.
در کتاب Flourishing که مجموعهای از مقالات ارزشمند و تخصصی در زمینهی روانشناسی مثبت گراست نیز، بخش مربوط به رابطه عاطفی توسط شلی گیبل و همکارش (هری رِیس) نوشته شده است (این کتاب را با کتابِ Flourish که سلیگمن نوشته، اشتباه نگیرید.
مطلبی که در ادامهی این درس میآید نیز، بر اساس مثالهای سلیگمن و نیز توضیحات گیبل در مقالهی مشهورش در این زمینه تدوین شده است .
سرمایه گذاریِ خبرهای خوب
تعبیری که گیبل – با ارجاع به مطالعات افراد دیگر پیش از او – برای به اشتراک گذاشتن خبرهای خوب بهکار میبرد، سرمایهگذاری کردن یا Capitalization است.
وقتی پولی به دستتان میرسد، برای اینکه سود بیشتری به دست بیاورید چه میکنید؟ آن را سرمایهگذاری میکنید. به این شکل، علاوه بر اصل پول، منافع حاصل از سرمایهگذاری آن هم نصیبتان میشود.
این رفتار را میتوان در مورد خبرهای خوب هم – به عنوان یک استعاره – به کار برد.
اتفاق خوبی میافتد:
- حقوقتان بیشتر میشود.
- به یک سفر جذاب و دوستداشتنی میروید.
- یک شغل خوب پیدا میکنید.
- کتابتان که مدتها برایش زحمت کشیدهاید، منتشر میشود.
این درست مثل پولی است که به دستتان رسیده است: یک دارایی خوب و شیرین.
اما اگر این خبر را با یک دوست خوب به اشتراک بگذارید، خوشحالی بیشتری تجربه میکنید. این خوشحالی درست مثل سودِ حاصل از سرمایهگذاری است و باعث میشود سرمایهی شادمانیتان افزایش پیدا کند.
مطالعات نشان میدهند که شادمانیِ به اشتراک گذاشتن یک اتفاق خوب با یک دوست خوب، بر اصلِ شادمانی حاصل از آن رویداد افزوده میشود و ظرفیت بیشتری را برای خوشحالی و شادمانی فراهم میکند.
هنر گوش دادن به یک خبر خوب
برای اینکه مطرح کردن خبر خوب بتواند به شادی ما بیفزاید و حس بهتری به ما بدهد، لازم است که طرف مقابل هم، هنر گوش دادن به خبر خوب را بلد باشد.
توصیههایی که دربارهی گوش دادن موثر مطرح کردهایم و یادآوریهایی که در مورد گوش ندادن مطرح کردهایم، همگی در اینجا مفید و قابل استفادهاند.
اما گیبل نکتهی دیگری هم به این بحث میافزاید که میتواند بسیار مفید باشد. نکتهای که سلیگمن در کتاب خود تأکید میکند که بخشی کلیدی از آموزشهای او در زمینهی استفاده از مهارت ارتباطی در روانشناسی مثبت گرا است.
بر اساس الگوی گیبل، در جایگاه شنونده، شما میتوانید به چهار شیوهی مختلف با خبر خوبی که طرف مقابل مطرح میکند برخورد کنید.