کوچینگ توسعه فردی در بیزنس امیر آرمانی
(حمایت اجتماعی قسمت اول)
چرا ما انسانها وارد رابطه عاطفی میشویم؟ چرا به دنبال دوستان خوب میگردیم؟ چرا میکوشیم رابطه خوبمان با همکاران را حفظ کنیم؟ چرا در شبکه های اجتماعی وقت میگذرانیم و به تعداد دوستان اجتماعی خود یا لایکها و کامنتهای زیر مطالبمان توجه میکنیم؟
سر فصل های دوره حمایت اجتماعی با امیر آرمانی
- تعریف حمایت اجتماعی چیست؟ معرفی انواع حمایت های اجتماعی
- با دوستانمان وارد تعامل مالی بشویم یا نه؟
- حمایت اجتماعی | تعریف دوستی چیست | چه کسانی واقعاً دوست شما هستند؟
- آیا شما تنها هستید؟ (پرسشنامه سنجش میزان تنهایی)
- اگر تنها هستید بخوانید: رابطه بین تنهایی و سلامت
- رابطه حمایت اجتماعی و طول عمر | مروری بر پرسشنامه حمایت اجتماعی
- نقش ارتباط اجتماعی در افزایش عمر سالمندان
- شبکه سازی برای زندگی و کسب و کار | چگونه شبکه سازی کنیم
- یکی از جملات مارتین لوتر کینگ | سکوت دوستان یا حرفهای دشمنان؟
- آیا این رابطه ارزشمند است؟ پرسشنامه سنجش کیفیت دوستی و رابطه
- آیا دوستانتان هنگام حمایت عاطفی از شما، اصول اولیه را رعایت میکنند؟
- تعریف رابطه عاطفی چیست؟ زندگی شما تا چه حد از نظر روابط عاطفی غنی است؟
- شش مرحلهی روابط بین فردی
- نظریه دلبستگی جان بالبی | آشنایی با چهار سبک دلبستگی
- مثلث استرنبرگ چیست؟ | آشنایی با مثلث عشق و پیام آن
- چگونه یک دوست خوب باشیم؟ | اهمیت به رسمیت شناختن طرف مقابل
- روشهای حفظ رابطه عاطفی | چه رفتارهایی به افزایش عمر رابطه کمک میکنند؟
- نشانه های پیشگوییکنندهی شکست رابطه عاطفی
- هنگام نارضایتی از رابطه چه شیوهای را انتخاب میکنید؟
- روانشناسی رابطه عاطفی | با مشکلات رابطه عاطفی چه میکنید؟
- حسادت در رابطه عاطفی
- خستگی، ملال و دلزدگی در رابطه عاطفی | با نگاهی به مدل خودافزایی
- مراحل پایان یافتن رابطه عاطفی | نشانه های خراب شدن یک رابطه چیست؟
- گوستینگ چیست؟ | قطع ناگهانی رابطه عاطفی چگونه اتفاق میافتد؟
- الیزابت کوبلر راس | مدلی برای مراحل سوگواری و تحمل اندوه
- عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست | مگان دیواین
- جملاتی در مورد احساس تنهایی | از متن کتاب فلسفه تنهایی
- نظریه نفوذ اجتماعی: ما چگونه با خودافشایی رابطه میسازیم؟
- آیا شما هم دوستانی دارید که در “گوش ندادن” به حرفهایتان حرفهای باشند؟
- گوش دادن دفاعی، گوش دادن تهاجمی و گوش دادن ماشینی
- خبرهای خوب و افکار مثبت روزانه را چگونه تحمل میکنید؟
تعریف حمایت اجتماعی چیست؟ معرفی انواع حمایت های اجتماعی
در تحلیل روابط اجتماعی، هر رابطهای که با فردی غیر از خودمان برقرار میکنیم، به عنوان یک رابطه اجتماعی مورد بررسی قرار میگیرد.
بنابراین، رابطه با دوستان، خویشاوندان، همسر، همکار، مدیر و کارمند، همگی مصداقهایی از رابطهی اجتماعی محسوب میشوند.
البته امروزه در برخی از مطالعات و بررسیها، ارتباط با حیوانات خانگی هم به عنوان مصداقی از ارتباط اجتماعی در نظر گرفته میشود (آرمانی هم این نگرش را در مجموعه درسهای مرتبط با روابط اجتماعی مد نظر قرار میدهد).
یکی از علتهایی که ما انسانها به سراغ رابطه اجتماعی میرویم، به دست آوردن حمایت اجتماعی است.
حتی اگر این کار را کاملاً آگاهانه و برنامه ریزی شده انجام ندهیم، همچنان از حمایت اجتماعی به عنوان یکی از دستاوردهای رابطه اجتماعی بهرهمند میشویم.
به همین علت است که هر بار که بخشی از روابط اجتماعی ما دچار مشکل میشود یا از بین میرود، کم یا بیش احساس واماندن و تنها ماندن و از دست دادن حمایت اجتماعی را تجربه میکنیم.
ما در اینجا قصد نداریم شما را بیش از حد وارد جزئیات مطالعات دانشگاهی کنیم؛ البته فهرست برخی از مطرحترین مطالعات انجام شده و ابزارهای طراحی شده برای سنجش حمایت اجتماعی را میتوانید در انتهای همین درس مشاهده کنید.
در مجموع میتوانیم بگوییم چهار مولفهی کلیدی در حمایت اجتماعی مورد اتفاق نظر بسیاری از اندیشمندان هستند:
ما عمداً مورد چهارم (حمایت در ارزیابی) را با رنگ دیگری نمایش دادهایم.
چون با وجودی که بسیاری از دانشمندان و محققان به آن توجه داشتهاند و آن را در تعریف حمایت اجتماعی مورد نظر قرار دادهاند، اما همچنان سه مورد اول بیشتر از مورد چهارم مورد اتفاق نظر هستند (البته ما در آرمانی هر چهار مولفه را در یک سطح اهمیت قرار میدهیم).
در ادامه هر یک از چهار مولفهی حمایت اجتماعی را در حد چند جمله معرفی میکنیم و شرح میدهیم:
- حمایت احساسی و عاطفی
- حمایت ابزاری و فیزیکی
- حمایت اطلاعاتی
- حمایت در ارزیابی و شناخت
حمایت احساسی و هیجانی (Emotional Support)
یکی از مولفههای حمایت اجتماعی که رابطهی اجتماعی برای ما تامین میکند، حمایت احساسی است:
- اینکه بدانیم اگر احساسات منفی و تلخ را تجربه میکنیم، کسی هست که آماده باشد آنها را بشنود.
- اینکه بدانیم اگر خوشحالیم و هیجانزده هستیم، کسانی را داریم که میتوانیم حرفمان را به آنها بزنیم و از هیجانزدگی ما خوشحال و هیجانزده شوند.
- اینکه دوستمان داشته باشند.
- اینکه به ما اعتماد کنند و نشان دهند که شایستهی اعتماد هستیم. حرفهایی وجود دارد که میتوانند راحت با ما در میان بگذارند.
- اینکه مراقبمان باشند و اگر جایی آسیبی یا تهدیدی حس کردیم، بدانیم در کنارمان هستند.
حمایت ابزاری و فیزیکی (Instrumental Support)
حمایت ابزاری که گاهی هم به آن حمایت فیزیکی میگویند، همهی آن کمکهای مادی و فیزیکی است که ما از اطرافیان و آشنایانمان دریافت میکنیم:
- اینکه اگر مشکل مالی داشته باشیم، میدانیم کسانی هستند که به ما کمک کنند و پول به ما قرض بدهند.
- اینکه بدانم اگر بیمار و بستری شوم، همسرم خانه را مرتب میکند و خریدهای خانه را انجام میدهد یا بیشتر کار میکند تا درآمدمان کاهش جدی پیدا نکند.
- اینکه دوستم، بعضی روزها به من میگوید ماشین نیاورم و با او به محل کار میروم و بازمیگردم.
- اینکه یکی از اعضای خانوادهام، برای جستجوی خانهی جدید به من کمک میکند.
حمایت اطلاعاتی (Informational Support)
معمولاً هر نوع انتقال دانستهها و تجربیات، در این گروه قرار میگیرند:
- نصیحت والدین و بزرگترها به ما (البته تا وقتی که به دستور یا فشار رسمی تبدیل نشده) نمونهای از حمایت اطلاعاتی است.
- پیشنهاد دوستتان برای انتخاب یک سالن مناسب برای مراسم عروسی مثال دیگری از حمایت اطلاعاتی است.
- کمک یکی از بستگان برای انتخاب زمان مناسب برای مسافرت یا مقصد مناسب برای یک سفر تفریحی، نمونهی دیگری از این نوع حمایت است.
- همچنین وقتی یک مدیر تجربیات و خاطرات خود را تعریف میکند تا من دوباره وادار به تکرار آنها نشوم، من را مورد حمایت اطلاعاتی قرار داده است.
حمایت در ارزیابی و شناخت (Appraisal Support)
برخلاف آنچه در نگاه نخست به نظر میرسد، موارد زیادی وجود دارد که قضاوت کردن در مورد خودمان از قضاوت کردن در مورد دیگران هم دشوارتر است.
شاید اطلاعات ما در مورد خودمان (در مقایسه با اطلاعاتی که در مورد دیگران داریم) بیشتر باشد، اما درگیریهای احساسی و نیز سوگیریهای شناختی باعث میشوند که در بسیاری از مقاطع حساس زندگی، نتوانیم ارزیابی درستی از خودمان داشته باشیم.
به این مثالها توجه کنید:
- بعد از شکست در یک پروژه، احساس میکنید که فرد توانمندی نیستید. اما دوست یا همسر یا یکی از همکاران شما، به شما موارد متعددی را یادآوری میکند که در گذشته موفق بودهاید.
- بعد از پایان ناموفق رابطه عاطفی، احساس میکنید که خطاهای نابخشودنی انجام دادهاید و دیگر جرات نمیکنید وارد یک رابطهی جدید شوید. اما دوست شما یادآوری میکند که این خطاها اجتناب ناپذیر هستند و مهم است که مراقب تکرار آنها باشید. ضمن اینکه جنبههای مثبت شخصیت شما در رابطه عاطفی را هم به شما یادآوری میکند.
- میخواهید برای استخدام شدن در یک سمت جذاب در یک شرکت بزرگ اقدام کنید و رزومه بفرستید. اما دوست یا همسرتان به شما یادآوری میکند که تواناییها یا استعداد یا علایق شما با آن موقعیت تطبیق ندارد و بهتر است وارد آن بازی نشوید.
آنچه در اینجا خواندید، صرفاً برای مشخص شدن کلیات بحث حمایت اجتماعی است.
ما به تدریج در درسهای آتی، در مورد هر یک از این حوزهها و نحوهی مدیریت آنها در روابط و نقش آنها در روابط اجتماعی با هم صحبت میکنیم.
با دوستانمان وارد تعامل مالی بشویم یا نه؟
دعوت به گفتگو در آرمانی، فرصت و بهانهای برای بحث، گفتگو، و تبادل نظر است.
معمولاً جملههایی که در دعوت به گفتگو به بحث گذاشته میشوند، گزارههای علمی دقیق نیستند؛ بلکه بیشتر حرفهایی برخاسته از تجربهی گوینده هستند که ممکن است ما با آنها موافق یا مخالف باشیم.
جملهای که این بار انتخاب کردهایم، از برنارد راث است که آن را در کتاب هنر دستیابی (The Achievement Habit) بیان کرده است.
او در این جمله، به موضوعی میپردازد که بسیاری از ما در مقاطع مختلف زندگی خود به آن فکر کردهایم:
اگر بخواهید، میتوانید به جای پول قرض دادن، به تعاملات مالی و حتی به شراکت در سرمایهگذاریها و کسب و کارها فکر کنید تا گسترهی بحث را بیشتر و بهتر درک کنید.
این دیدگاه، میتواند موافقان و مخالفان جدی داشته باشد.
خود برنارد راث، مشخصاً معتقد است که در دوستی، اگر طرف مقابل واقعاً دوست باشد، تعاملات مالی هیچ مشکلی به وجود نمیآورند و چه بسا رابطه را قویتر هم بکنند.
اما عدهای هم هستند که فکر میکنند نباید با چنین تعاملاتی، دوستیها را در معرض تهدید قرار داد. اگر من دوستی دارم که رابطهی عمیق عاطفی میانمان برقرار است، چرا باید با تعاملات مالی، پول قرض دادن (و قرض گرفتن)، مشارکت در سرمایهگذاری و کسب و کار، این دوستی را در شرایطی قرار دهم که خطر اختلافنظر و کدورت، آن را تهدید کند؟
در تعریف حمایت اجتماعی آموختهایم که حمایت ابزاری و حمایت احساسی دو بُعد از ابعاد چهارگانهی رابطهی دوستانه هستند. با کمی اغماض، میتوان جملهی برنارد راث را چنین ترجمه کرد که این ابعاد، همگی میتوانند در یک رابطه وجود داشته باشند و حتی به تقویت یکدیگر نیز کمک کنند.
از سوی دیگر میتوان گفت کسانی که دیدگاه مخالف دارند، ترجیح میدهند بعضی رابطهها را به حمایت ابزاری و برخی دیگر را به حمایت عاطفی اختصاص دهند و این رابطهها را با هم مخلوط نکنند.
واقعیت این است که در طول زندگی، بسیاری از ما زمانی به این سوال میرسیم که دیگر انتخابی نداریم. تصمیمها را گرفتهایم و امروز صرفاً تبعات مثبت یا منفی آنها را میبینیم.
حمایت اجتماعی | تعریف دوستی چیست
دوست اجتماعی یا Social Friend اصطلاحی است که طی سالهای اخیر در کشورمان رواجیافته است.
البته مفهوم دوست اجتماعی تازه نیست و به قرنها قبل بازمیگردد. اما توسعه شبکه های اجتماعی و ارتباطات دیجیتال برپایهی فناوری اطلاعات باعث شده است این مفهوم، ابعاد دیگری به خود گرفته و تعریف دوست اجتماعی در ذهن عموم مردم، با آنچه در جامعهی علمی و دانشگاهی میشنویم، فاصله بگیرد.
آنچه در ادامه میخوانید:
- تعریف دوست اجتماعی
- دوست اجتماعی در ایران
- رایجترین معنای دوست اجتماعی در ایران
- مقاله درباره دوستی اجتماعی
تعریف دوست اجتماعی چیست؟
سادهترین تعریف دوست اجتماعی را میتوانید با تصور سایر توصیفهای دوستی (مثلاً دوست کاری، دوست خانوادگی و دوست سیاسی) استخراج کنید.
دوستی اجتماعی شکلی از دوستی است که بهواسطهی فعالیتهای اجتماعی و در بستر آن شکل میگیرد.
دوستی میان کسانی که با هم کوه میروند، تئاتر میبینند، در مهمانیها شرکت میکنند و همکلاسی هستند، همگی میتواند با اصطلاح دوست اجتماعی یا Social Friend نامگذاری شود.
با این حال طی سالهای اخیر، اصطلاح Social Friend (بر خلاف آنچه در زبان فارسی رایج شده) دربارهی شکلی از رابطه بهکار میرود که در بستر شبکه های اجتماعی و بهواسطهی آنها شکل گرفته است.
به همین علت با جستجوی Social Friend و Social Friendship در مقاله های تحقیقاتی دانشگاهی، عموماً به مقالههایی که بررسی دوست و دوستی در شبکه های اجتماعی پرداختهاند خواهید رسید.
دوست اجتماعی در ایران
با توجه به اینکه ما در زبان فارسی، عبارتهایی مثل دوستی کاری و خانوادگی را بسیار ساده و راحت بهکار میبریم، کمتر نیاز داشتهایم از اصطلاح دوست اجتماعی به شکلی که در زبان انگلیسی رایج است استفاده کنیم.
بسیاری از ما، پس از یک بار رفتوآمد به خانهی دیگری، خود را دوست خانوادگی در نظر میگیریم.
بهنظر میرسد دوست اجتماعی در زبان فارسی، بیشتر برای توصیف دوستی با جنس مخالف با تأکید بر اینکه جنسیت در آن فاکتور اصلی نیست و تمام رابطه به فعالیتهای اجتماعی محدود است، مورد استفاده قرار میگیرد.
حتی موارد بسیاری وجود دارد که دوست اجتماعی برای توصیف دوستی در شبکه های اجتماعی (حتی بدون تجربهی قابلتوجه رابطه در فضای فیزیکی) بهکار میرود.
استفاده از این واژه، باعث شده توصیف رابطهی افراد متأهل یا متعهد (Married / Committed) با افرادی از جنس مخالف، خارج از چارچوب رابطهی اصلی، سادهتر شده و دارای بار معنایی منفی نباشد.
آیا شما تنها هستید؟
کلمهی تنهایی و مفهوم تنها بودن، از جمله مفاهیم ذهنی محسوب میشوند.
در اینجا منظور ما از ذهنی بودن، هر دو معنای آن است: اولاً همهی ما واژهی تنهایی را به یک شکل و یک معنی حس نمیکنیم. این واژه برای هر یک از ما، معنای خودش را دارد.
نکتهی دوم هم این است که این مفهوم، تا حد زیادی به ادراک ما بستگی دارد.
این دو مشکل را نمیتوان به صورت کامل رفع کرد. اما لااقل با استفاده از ابزارهایی که برای سنجش تنهایی طراحی شدهاند، میتوان خطای ناشی از آنها را کمتر کرد.
با توجه به سوالات متعددی که در زمینهی تنهایی مطرح میشود، بهتر میفهمیم که منظور محققان از تنهایی چیست.
همچنین با پاسخ دادن به تعداد زیادی سوال، به جای یک سوال مشخص «آیا احساس تنهایی میکنی»، ممکن است خطای خود ارزیابی ما، کمی کاهش یابد.
به همین منظور در این درس، پرسشنامه سنجش تنهایی را با هم مرور میکنیم:
ما در اینجا، پرسشنامه بیست سوالی دانشگاه UCLA را با هم مرور میکنیم.
بسیاری از محققان، در سنجش تنهایی و تبعات آن، از این پرسشنامه استفاده میکنند.
هر یک از جملات زیر را بخوانید و بر اساس معیار زیر به آنها امتیاز بدهید:
۳ امتیاز = اغلب چنین حسی دارم
۲ امتیاز = گاهی چنین حسی دارم
۱ امتیاز = به ندرت چنین حسی را تجربه میکنم.
صفر امتیاز = هرگز چنین حسی را تجربه نکردهام.
1. وقتی خیلی کارها را به تنهایی انجام میدهم، ناشاد هستم. | |
2. کسی را ندارم تا با او حرف بزنم. | |
3. تنها بودن را نمیتوانم تحمل کنم. | |
4. رفیق همراه ندارم. | |
5. احساس میکنم هیچکس مرا درک نمیکند. | |
6. ناگهان متوجه میشوم منتظر هستم که دیگران به من زنگی بزنند یا پیامی برایم بفرستند. | |
7. هیچکس نیست که بتوانم به سراغش بروم. | |
8. دیگر به هیچکس نزدیک نیستم. | |
9. با اطرافیانم، افکار و علايق مشترکی ندارم. | |
10. احساس میکنم رها شدهام. | |
11. کاملاً احساس تنهایی میکنم. | |
12. نمیتوانم با کسانی که اطرافم هستند، ارتباط خوبی برقرار کنم. | |
13. روابط اجتماعی من سطحی هستند. | |
14. تشنهی داشتن یک دوست همراه هستم. | |
15. هیچکس من را به صورت کامل و خوب نمیشناسد. | |
16. احساس میکنم از بقیه جدا و ایزوله شدهام. | |
17. از اینکه تا این حد از دیگران جدا هستم و فاصله دارم، احساس ناشادی میکنم. | |
18. دوست شدن با دیگران برایم سخت است. | |
19. احساس میکنم بقیه من را از جمعشان بیرون انداختهاند و حذف کردهاند. | |
20. آدمها اطرافم هستند. اما همراهم نیستند. |
اگر تنها هستید بخوانید: رابطه بین تنهایی و سلامت
آیا تنها هستید؟
آیا خودتان را دور از جامعه و اطرافیان میبینید؟
آیا دور و برتان خلوت است؟
آیا برای پیدا کردن یک نفر که بتوانید کمی با او پیاده روی کنید یا قهوهای بخورید، دچار مشکل میشوید؟
این بار، در مورد تنهایی و دوری از جامعه و اثر آن بر عمر سالمندان صحبت نمیکنیم. در واقع، اصلاً به سن شما کاری نداریم.
اگر کمی صریحتر بگوییم، حتی به آدم بودن شما هم کار چندانی نداریم. چون میخواهیم در مورد ویژگیها و اثراتی صحبت کنیم که حتی در موشها هم به اندازهی آدمها دیده میشوند.
همه میدانیم که حالات روانی ما و وضعیت شیمیایی بدن ما بر روی یکدیگر اثر میگذارند. اما گاهی اوقات، مسیر این تاثیر کوتاهتر و گاهی طولانیتر است.
در این درس میخواهیم در مورد تنهایی و اثر آن بر روی بدن صحبت کنیم. آزمایشی که در اینجا مرور میکنیم، توسط عصبشناسان دانشگاه MIT بر روی موشها انجام شده است.
در این مطالعه به طور خاص قسمتی از مغز تحت عنوان Dorsal Raphe Nucleus یا هستهی رافه خلفی مورد توجه قرار گرفت اصلاً به رافه و خصوصاً نوع خلفی آن و به طور خاص هستهی آن فکر نکنید. ما صرفاً مخفف DRN را به کار میبریم. حتی لازم نیست DRN را هم به خاطر بسپاریم):
بخش DRN در مغز موشها از این جهت مورد توجه بود که قبلاً ارتباط این بخش از مغز با افسردگی مشخص شده است.
ابتدا موشها کنار هم قرار داده شدند و وضعیت بخش DRN (به طور خاص نورونهایی که دوپامین میساختند) بررسی شد. هیچ نوع فعالیت خاصی در این نورونها دیده نمیشد.
سپس موشها را از یکدیگر جدا کردند. آنها را مدتی جدا از یکدیگر نگه داشتند و دوباره کنار هم قرار دادند. اینبار نورونهای دوپامین فعال شدند و موشها، از اینکه از تنهایی درآمده بودند و به هم رسیده بودند، لذت بردند.
این تحقیق که در سال ۲۰۱۵ انجام شده است، نخستین تحقیقی است که توانسته بخشی از مغز را به عنوان پاسخ دهنده به تنهایی کشف کند و تشخیص دهد.
با این حال قبل از این هم، به شکلهای مختلف روی تنهایی و اثرات فیزیولوژیک آن مطالعه و تحقیق شده است. اگر بخواهیم فقط یک نام را در بررسی رابطه بین نوروساینس (عصب شناسی) و تنهایی در جهان مطرح کنیم، بیشک باید به سراغ جان کشیاپو برویم.
البته ما فقط در این درس به سراغ او نمیرویم. بلکه در مجموعه بحثهای حمایت اجتماعی، به دفعات از او و مطالعات و بررسیهایش استفاده خواهیم کرد. خصوصاً بحثهایی که در کتابش تحت عنوان Loneliness مطرح کرده که از معتبرترین کتب علمی جهان در این زمینه محسوب میشود.
کشیاپو، جدا از مطالعات خودش، مجموعه گستردهای از مطالعات در زمینه تنهایی را هم گردآوری و بررسی کرده است.
بحث بالا، بحث بسیار مهمی است. تاکید کشیاپو بر این است که: مهم نیست که شما با تنهایی خود کنار آمدهاید یا نه. با آن راحت هستید یا نه. همین که تنها هستید یعنی باید تبعات منفی تنهایی و اثرات نامطلوب آن را بر سلامت و فیزیولوژی خود تحمل کنید.
او نهایتاً تجربیاتش را با این جمله خلاصه میکند:
اگر روزی قرار باشد باغوحشی برای انسانها بسازند، باید بالای سر ما این تابلو را بیاویزند:
این موجود را به صورت تنها و منفرد در اتاقهای باغ وحش نگه ندارید.کشیاپو تنها کسی نیست که تا این حد نگران تنهایی است و در مورد آن تحقیق میکند. محققان زیادی هستند که در تحقیقات خود، به نتایجی مشابه او رسیدهاند. از جمله اینکه:
اثرات تنهایی و فاصله گرفتن از تعاملات اجتماعی در حدی است که محققان، از لحاظ اثرات منفی فیزیولوژیک، آن را با مصرف ۱۵ نخ سیگار در روز همارز میگیرند و نیز معتقدند که تنهایی، ریسک مرگ را ۲۶٪ افرایش میدهد .
اما آیا با توجه به تمام این بحثها، رها شدن از تنهایی به هر قیمت و ارتباط برقرار کردن با هر کسی که به او دسترسی داریم، میتواند تاثیر مثبتی بر سلامت و روان ما داشته باشد؟
قطعاً چنین نیست. همهی بحث #حمایت اجتماعی هم همین است که چه کسانی را باید به عنوان اطرافیان و حامیان خود انتخاب کنیم و با چه کسانی چه رابطههایی را بسازیم و چگونه روابط خود را مدیریت کنیم تا اثرات مثبت حمایت اجتماعی را به عنوان حافظ سلامت جسم و روان خود، تجربه کنیم
رابطه حمایت اجتماعی و طول عمر | مروری بر پرسشنامه حمایت اجتماعی
در درس گذشته به رابطه تنهایی و سلامت پرداختیم. اکنون میخواهیم با مرور یک مقاله، بحث قبلی را تکمیل کرده و توجه شما را بیش از پیش به اهمیت «حمایت اجتماعی» جلب کنیم.
کمی با خودتان فکر کنید و ببینید کدامیک از عوامل زیر میتوانند نقش بیشتری در افزایش/کاهش طول عمر داشته باشند:
- آلودگی / تمیزی هوا
- استفاده یا عدم استفاده از دارو برای مبتلایان به فشار خون بالا
- چاقی / لاغری
- فعالیت فیزیکی
- استفاده یا عدم استفاده از واکسن آنفولانزا
- مصرف الکل
- سیگار کشیدن
- روابط اجتماعی
- احساس تنهایی را نمیتوان از روی شمار افرادی که فرد را احاطه کردهاند حدس زد، بلکه بیشتر باید در این زمینه توجه را معطوفِ این مسئله کرد که آیا تعاملات اجتماعی شخص، نیاز او به پیوند با دیگران را ارضاء میکند یا نه _ یعنی آیا شخص تعاملات اجتماعیاش را معنادار میپندارد یا نه.
- فقط کسی که قدرت دوست داشتن و عشق ورزیدن دارد میتواند احساس تنهایی کند. از سوی دیگر، شاید پربیراه نباشد که بگوییم فقط کسی که میتواند احساس تنهایی کند میتواند عشق بورزد یا دوست کسی باشد.
- تنهایی در هر گوشهوکنار فضای اجتماعی جای گرفته است. حتی وقتی تجربهای را با دیگران در میان میگذارید، فقط میتوانید جنبههایی از تجربهای را که منحصراً متعلق به شماست با آنها در میان بگذارید و هرگز نمیتوانید بهطور کامل آن را به دیگران منتقل کنید.
- وقتی احساس یأس میکنیم و میگوییم بهتنگ آمدهایم، همیشه این ماییم که بهتنگ آمدهایم اما اینکه دقیقاً وقتی که بهتنگ آمدهایم چه حسی داریم، هرگز قابل انتقال بهشکل کامل به دیگران نیست.
- … ما رابطهای با خودمان داریم که نمیتوانیم با دیگران داشته باشیم… اما آنچه عشق و دوستی نزدیک را چنین خیالانگیز میکند، دقیقاً همین رابطه با «دیگری» است، آن «دیگری» که متمایز از خودِ ماست و نه صرفاً رونوشتی یا سایهای از خودمان، بلکه شخصی که خویشتن ما را گسترش میدهد و امکان نگاهی از بیرون به این خویشتن را فراهم میآورد، و بدینترتیب، ارزش و اعتباری به ما میدهد که نمیتوانیم هرگز آن را از خودمان دریافت کنیم.
- این واقعیت که شخصی دیگر یک «دیگری» است همان چیزی است که به عشق و دوستی معنا میدهد.
- شکل دیگری هم از تنهایی هست، شکلی مثبت، که ما مشتاقانه به دنبالش هستیم چون بر ارزشهای زندگی ما میافزاید.
- اکثر توصیفات از تنهایی، سوگوارانه هستند، اما در میان جمعی از شاعر و فیلسوفان، ستایشهایی هم دربارهی این پدیده مییابیم. البته این تنهایی، تنهایی نیست، بلکه خلوت است که آنها میستایند.
- تعریفی که از تنهایی بهدست داده شده است روشنتر از تعریفی است که از خلوت و خلوتگزینی بهدست داده میشود.
- آنچه در بُنِ تنهایی نهفته است نوعی نقص و عیب است، حال آنکه خلوت و خلوتگزینی نوعی گشودگی نامعین دربرابر انواعی از تجارب، اندیشهها و احساسات است.
شبکه سازی برای زندگی و کسب و کار
نمیتوانیم بگوییم شبکه سازی از چه زمانی وارد مجموعه دغدغهی ما انسانها شده است.
اما این را میدانیم که زمانی که شبکه سازی در کسب و کار یا شبکه سازی تجاری برای نخستین بار مورد توجه قرار گرفت، بیشتر به عنوان ابزاری برای کاریابی و پیدا کردن شغل در نظر گرفته شد.
وقتی گرانووتر در دهه ۷۰ میلادی مقالهی کلاسیک خود را درباره اهمیت شبکه های اجتماعی انسانی منتشر کرد، برای اینکه بگوید یک شبکه سازی مفید انجام شده، به این نکته توجه داشت که شبکه ارتباطی به پیدا کردن شغل یا بهبود موقعیت شغلی کمک کرده است.
همچنین شبکه سازی زمانی غیرمفید در نظر گرفته میشد که کاریابی به کمک آن امکانپذیر نباشد.
میتوانیم بگوییم آنچه امروز در لینکدین (Linkedin) میبینیم، شکلِ دیجیتالِ تصورِ کلاسیک از شبکه سازی برای کاریابی و ارتقاء شغلی است: یک شبکه اجتماعی برای شبکه سازی مختص افراد حرفهای و فعالان حرفههای مختلف.
شبکه سازی به عنوان ابزاری برای توسعه کسب و کار
طی دو دههی اخیر، شبکه سازی از شکل ابزار فردی برای کاریابی و پیشرفت شغلی به شکل یک ابزار سازمانی درآمد.
شبکه سازی (Business Networking) در فهرست وظایف مدیران کسب و کار قرار گرفت.
وقتی از مهارت فروش صحبت میشد، مهارت شبکه سازی هم به عنوان یکی از مهارتهای کلیدی فروشندگان حرفهای مطرح میشد.
کتابهای متعددی هم دربارهی شبکه سازی منتشر شد.
داین دارلینگ کتاب راهنمای ضروری شبکه سازی (The Networking Survival Guide) را منتشر کرد و ویرایش بعدی آن هم منتشر شد.
براین تایر کتاب نتورکر یک دقیقهای (The One Minute Networker) را منتشر کرد و کتابش در فهرست پرفروشها قرار گرفت.
انتشارات هاروارد هم برای اینکه از جریان عقب نماند، کتاب Pull را درباره شبکه سازی منتشر کرد.
هر کتاب جدیدی در زمینه شبکه سازی با استقبال بازار روبرو میشد انبوه کتابهایی که در این زمینه منتشر شده و میشود، گواه این مدعاست.
با مرور کتابها و مقالات شبکه سازی در دهههای اخیر، به نظر میرسد که شبکه سازی به عنوان ابزاری برای کاهش اصطکاکهای سازمانی و نیز غلبه بر فرایندهای بروکراتیک رسمی و ایجاد نوعی مزیت رقابتی انسانی در ساختار مکانیکی کسب و کارها مطرح بوده [و هست].
شبکه سازی این وعده را در دل خود داشت که میتوانید با ایجاد ارتباط موثر، مسیر رشد و موفقیت را سریعتر از دیگرانی که صرفاً به تلاش و فعالیت تخصصی مشغول هستند طی کنید.
در این دوره به تدریج، جلسهها و دیدارها و مهمانیها (و به اصطلاح تخصصیتر: Eventها)ی بسیاری با عنوان شبکه سازی یا نتورکینگ شکل گرفتند.
دورههای آموزشی مهارت شبکه سازی هم شکل گرفتند که هنوز هم ادامه دارند.
سرفصلهای این دورهها بسیار متنوع بوده و هست. در اینجا نمونههایی از مهارتهای مرتبط با شبکه سازی را فهرست کردهایم:
یافتن شبکهها، گروهها و انجمنهای حرفهای و عضویت در آنها
آماده شدن برای حضور در یک جلسه با هدف شبکه سازی
اتیکت و تشریفات برای حضور موثرتر در جلسات
آماده کردن معرفیهای کوتاه برای ایجاد ارتباط (Pitch Preparation)
حرفهای گری و اینکه چه کنیم تا حرفهای به نظر برسیم
آماده کردن Package برای جلسات (هدایا و سندهای فیزیکی برای ارائه به دیگران)
اصول پیگیری (Follow-up) در شبکه سازی (بعد از دیدار چه کنیم)
حفظ و نگهداری شبکه های دوستی و حرفهای
حریم شخصی در شبکه سازی و مدیریت شبکه ها
شبکه سازی و حمایت اجتماعی
حمایت اجتماعی واژهی جدیدی نیست.
اما مطالعاتی که در زمینهی رابطهی حمایت اجتماعی و سلامت انجام شد، به تدریج کمک کرد تا شبکه سازی در کنار ابزاری برای کسب و کار، به ابزاری برای دستیابی به حمایت اجتماعی هم مطرح شود.
گسترش تحقیقاتی که نقش حمایت اجتماعی را در سلامت تأیید میکردند، جایگاه شبکه سازی را از ابزاری برای کسب منافع اقتصادی به ابزاری برای ارتقاء سلامت تغییر داد.
این تغییر نگرش باعث شد که شبکه سازی از فضای محدود کسب و کار خارج شده و وارد زندگی روزمره و فضای شخصی زندگی انسانها هم بشود.
شبکه سازی و شبکه های اجتماعی دیجیتال
حتماً میتوانید حدس بزنید که در این شرایط، ظهور و توسعه نرم افزارهای شبکه های اجتماعی چگونه توانستند مورد استقبال علاقهمندان به شبکه سازی قرار بگیرند.
به نظر میرسید همهی آنچه برای شبکه سازی حرفهای و شبکه سازی شخصی و ایجاد رابطه عاطفی و برندسازی و توسعه ارتباطات لازم بود، با هزینهای بسیار اندک و نزدیک به صفر، در اختیار همگان قرار گرفته است.
توسعه رسانه ها و پلتفرم های اجتماعی پیامدهای مثبت و منفی بسیاری در حوزهی شبکه سازی داشت.
از میان این پیامدها، دو مورد در آرمانی برای ما مهمتر است:
پیامد مثبت: کاهش و کمرنگ شدن موانع و هزینههای شبکه سازی
این پیامد نیاز به توضیح چندانی ندارد. در اختیار داشتن یک گوشی موبایل برای اینکه شما بتوانید به مجموعهی گستردهای از انسانها دسترسی پیدا کنید کافی است.
مجموعهای که قبلاً یا اساساً در دسترس شما نبودند و یا هزینهی دسترسی به آنها بالا بود (هزینه شامل پول و زمان و سایر منابع مورد نیاز)
پیامد منفی: کم توجه شدن به مهارتها و آموزشهای مورد نیاز در زمینه شبکه سازی
با وجودی که امروز بیش از هر زمان دیگری دربارهی هر موضوعی که تصور کنید، عرضه و تقاضا برای دوره و کلاس و درس و وجود دارد، به نظر میرسد جستجوی آموزشهای مهارتی مرتبط با شبکه سازی به اندازهی گذشته رواج ندارد.
شاید بتوان گفت جای مهارت شبکه سازی را بحثهای دیگری – مانند بحثهای زیر – گرفتهاند:
- برندسازی شخصی به کمک شبکه های اجتماعی
- اصول حضور در فضای آنلاین
- جذب مخاطب در اینستاگرام و تلگرام
- استفاده از شبکه های اجتماعی برای کسب درآمد
- تولید محتوا برای جذب مخاطب
- استراتژی محتوا برای شبکه های اجتماعی
عنوانهای بالا همگی مفید هستند و مهم است که آنها را بشناسیم و بیاموزیم.
اما به نظر میرسد فرض بر این است که اصل مهارت شبکه سازی با نرم افزارها و ابزارهای شبکه سازی در اختیار همه قرار دارد و حالا باید تکنیکها و مهارتهای جانبی و مکمل را بیاموزیم.
ناآشنا بودن با جزئیات مهارت شبکهسازی، باعث شده که بار روانی و فشار شبکه های اجتماعی برای بسیاری از ما زیاد و حتی غیرقابل تحمل باشد.
به بیان دیگر، به جای اینکه شبکه های اجتماعی برای ما حمایت اجتماعی و سلامت به ارمغان بیاورند، فشار اجتماعی و استرس به همراه داشتهاند.
یکی از جملات مارتین لوتر کینگ | سکوت دوستان یا حرفهای دشمنان؟
جملههای کوتاه را معمولاً نمیتوان به عنوان توصیهای قطعی یا مفهومی علمی یا حتی یک موضعگیری مشخص در نظر گرفت.
این نوع جملهها، صرفاً تلنگری برای اندیشیدن، برای ساماندهی بهتر به دانستهها و خاطرات و نیز بهانهای برای حرف زدن با دوستانمان هستند.
اما تجربه نشان داده که مطرح کردن این جملهها در قالب #دعوت به گفتگو، فرصت ارزشمندی ایجاد میکند تا با نظرها و دیدگاهها و تجربههای دوستان آرمانیی خود آشنا شویم و کمی فارغ از چارچوب رسمی درسها و حل تمرینها، با یکدیگر به گفتگو بنشینیم.
جملهای که این بار از چارچوب پیام اختصاصی بیرون کشیدهایم تا دربارهاش حرف بزنیم، یکی از مشهورترین جملههای مارتین لوتر کینگ است.
حتی با گذری کوتاه به تلگرام و اینستاگرام، به احتمال زیاد با این جمله روبرو میشوید:
البته مارتین لوتر کینگ این مفهوم را علاوه بر شکل بالا، در سخنرانیها و نوشتههای دیگرش، به شکلهای متفاوتی نیز به کار برده است.
مثلاً در نامه از زندان بیرمنگام، رفتار و اقدامهای آدمهای بد را با سکوت انسانهای خوب مقایسه کرده و در کنار هم قرار داده است.
اما از میان شکلهای مختلفی که لوتر کینگ این مفهوم را مطرح کرده، همان جملهی عکسنوشته (یعنی حرفهای دشمنان در مقابل سکوت دوستان) میتواند بستر مناسبتری برای بحث ما در درس حمایت اجتماعی باشد.
چنین جملهای میتواند تداعیگر موضوعات و تجربههای متنوعی باشد که در اینجا صرفاً چند مورد از آنها را به عنوان نمونه مطرح میکنیم:
چه زمان یا زمانهایی و در چه شرایطی احساس کردهایم، آنچنانکه انتظار داشتهایم، از سوی دوستان خود حمایت نشدهایم و فکر میکنیم که جملهی لوتر کینگ، توصیفِ مناسبی از دلگیریِ ماست؟
جز در مواردی که مستقیماً برای دفاع از حق و خواستهی دوستان خود اقدام کردهایم، آیا در سایر موارد هم، از آنها انتظار حمایت داریم؟
چقدر انتظار داریم دوستانمان، خود را درگیر تعارضهایی کنند که ما گرفتارش هستیم؟ (به عنوان یک مثال ساده، آیا اگر ما با کسی مشکل داریم، انتظار داریم دوستمان هم با او مشکل پیدا کند و رابطهاش با او سرد شود؟ آیا دوستمان هم باید با او وارد گفتگو شود و از حق ما دفاع کند؟)
جایگاه حرفِ نیکولاس کریستاکیس که در کتاب Connected مطرح کرده کجاست؟
او میگوید اینکه انتظار داشته باشی دوستت، با دشمنت دشمن باشد، برخاسته از نوعی نگاه قبیلهای است.
در دنیای جدید، هر کس رابطهی مستقل خود را دارد. جز در شرایطی که به خاطر منافع او درگیر شده باشی، نباید انتظار داشته باشی او منافعش را به خاطر تو به خطر بیندازد.
رید هافمن را کجای ماجرا قرار دهیم؟
او برعکس کریستاکیس، میگوید رابطهی استراتژیک یعنی حتی من وقتی میدانم حق با دوستم نیست، پشت او باشم.
هافمن یک پله از مارتین لوتر کینگ هم جلوتر رفته و میگوید اگر من اشتباه هم کردم، تو به عنوان دوست استراتژیک باید سکوت نکنی و از من حمایت کنی و در غیر اینصورت، دوستی ما، کاملاً عادی و معمولی است (همین منطق باعث شده تا عدهای تیم او، #پیتر ثیل و دوستانشان را مافیای سیلیکون ولی بدانند.
شش مرحلهی روابط بین فردی
- تعریف رابطه عاطفی چیست (مهم)
- بتوانند شش مرحله روابط بین فردی را نام ببرند.
- بتوانند هر یک از روابط اجتماعی خود را ارزیابی کنند و بگویند که رابطه با هر یک از دوستان و آشنایانشان در چه مرحلهای قرار دارد.
- برای درسهای بعدی (در تحلیل روابط و مدیریت رابطهها و رفع مشکلات روابط اجتماعی) آمادگی ذهنی پیدا کنند.
دانشمندان و محققان زیادی برای #مدلسازی روابط بین انسانها تلاش کردهاند و مدلهای بسیاری هم در این زمینه وجود دارد.
ما در آرمانی برای تدوین این درس، از بین انواع مدلها، مدل شش مرحلهای مطرح شده توسط مونگو و هِنینگ سِن در فصل بیست و هفتم کتاب ارتباطات بین فردی (Interpersonal Communication) را مورد استفاده قرار دادهایم.
این مدل با وجود سادگی، میتواند مسیر آموزشهای آینده ما در زمینه روابط بین فردی و حمایت اجتماعی را هموارتر کند.
اجازه بدهید شش لایه یا شش مرحله رابطه بین فردی را با هم مرور کنیم:
مرحلهی اول: برخوردهای اولیه
مرحلهی اول را هر روز در فضای فیزیکی و دیجیتال، در محیط کار و زندگی، در مهمانیها و جلسهها تجربه میکنیم.
در این مرحله، بیشتر برخوردها و تماسها از جنس کاملاً فیزیکی و سطحی هستند:
شما حرفهای طرف مقابل را میشنوید و با او حرف میزنید.
به خاطر نیازهای کاری یا نیازهای اجتماعی، پیامهایی را برای او ارسال میکنید یا پیامهایی را از او دریافت میکنید.
ظاهر فیزیکی او، پوشش او، وسایل او، خودرو او، وضع زندگیاش را میبینید. بوی عطر او را استشمام میکنید.
حرفهای دیگران را در موردش میشنوید و میخوانید.
آنچه معمولاً به عنوان First Impression یا تاثیرگذاری اولیه میشنویم، در این مرحله اتفاق میافتد.
ما در اینجاست که تصمیم میگیریم آیا میخواهیم با طرف مقابل، وارد مرحلهی بعدی رابطه بشویم یا خیر.
مرحلهی دوم: درگیر شدن بیشتر و شکلگیری ارتباط
در این مرحله که به آن Involvement هم میگویند، میتوان گفت که هر یک از طرفین فرض میکنند که رابطهای شکل گرفته است.
احتمالاً برایشان مهمتر میشود که در مورد یکدیگر بیشتر بدانند و نظرات و دیدگاهها و زندگی دیگری را بهتر بفهمند و بشناسند.
به مرحلهی آزمودن در زبان انگلیسی، Testing Stage گفته میشود.
مرحلهی سوم: نزدیکی و صمیمیت
در این مرحله، به تدریج طرف مقابل را به عنوان یکی از دوستان خود میشناسیم.
احتمالاً اگر بخواهیم دوستان و آشنایان خود را فهرست کنیم، او هم در این فهرست جایگاهی خواهد داشت.
بسته به نوع رابطه، در اینجا ممکن است از واژههایی مانند دوست صمیمی، همکار نزدیک، شریک عاطفی، همراه یا رفیق برای نامیدن او استفاده کنیم.
مرحلهی چهارم: فرسایش و تخریب تدریجی
با وجودی که همهی ما دوست داریم، روابط عاطفی و دوستیهای اجتماعی در همین سه مرحله باقی بمانند و به همینجا ختم شوند، میدانیم که در عمل بسیاری از رابطهها در این مرحله باقی نمیمانند.
مرحلهی پنجم و ششم: ترمیم و جدایی
اینجا نمیتوان به صورت مکانیکی و الگوریتمی پیشبینی کرد که چه اتفاقی میافتد.
ممکن است از مرحلهی چهارم (فرسایش) مستقیماً وارد مرحلهی ششم (جدایی و از بین رفتن رابطه) بشویم.
ممکن هم هست تلاش برای ترمیم را آغاز کنیم.
حتماً با توجه به اهداف آموزشی که در ابتدای درس مطرح شد توجه دارید که در این درس خاص، در پی ارائهی راهکار و بحثهای تجویزی نیستیم.
بلکه صرفاً در حال توصیف و نامگذاری و آشنایی با یک مدل هستیم.
این آشنایی، زبان مشترکی را ایجاد میکند که میتواند در درسهای آینده، به ما برای شناخت بیشتر رابطه و مدیریت آن کمک کند.
نظریه دلبستگی جان بالبی | آشنایی با چهار سبک دلبستگی
سازمان بهداشت جهانی بعد از جنگ جهانی دوم مأموریتی را به جان بالبی، روانشناس و روانکاو انگلیسی، واگذار کرد تا وضعیت روانی کودکان بیخانمان و آوارهی پس از جنگ را بررسی کند.
جان بالبی که آن زمان ۴۲ ساله بود، مدتی به صورت متمرکز بر روی این پروژه کار کرد و حاصل آن را در گزارشی تحت عنوان مراقبت مادری و سلامت روانی منتشر کرد. البته شاید هرگز فکر نمیکرد که نتایج آن تحقیق، جایگاهی ویژه را در میان روانشناسان قرن بیستم در اختیار او قرار دهد.
جان بالبی در سال ۱۹۹۰ در سن ۸۳ سالگی فوت کرد و میتوان گفت که تمام چهار دههی باقیماندهی عمرش، تحت تأثیر کار حرفهای و عمیقی قرار گرفت که بر روی کودکان جنگزده انجام داده بود.
امنیت روانی و نظریه دلبستگی
جان بالبی به مفهوم پیوند عاطفی یا به بیان سادهتر دلبستگی (Attachment) توجه ویژهای داشت و معتقد بود ایجاد دلبستگی و شکل دادن پیوندهای عاطفی یکی از نیازهای غریزی و بیولوژیک همهی ما انسانهاست.
البته تا اینجای کار، حرف او چندان تازه بهنظر نمیرسد. حتماً به یاد دارید که روانشناسان بسیاری مانند آبراهام مزلو به نیاز به تعلق توجه داشتهاند و سومین لایه از هرم مزلو هم به همین نیاز اختصاص دارد.
اما دو نکته در حرفهای بالبی وجود داشت که زمینهی مطالعات و تحقیقات بعدی قرار گرفت:
مسئلهی اصلی، امنیت است
ما دلبستگی را به خاطر احساس امنیتی که ایجاد میکند میخواهیم. احساس امنیت، کلمهی کلیدی در حرفهای بالبی است و حتی کتابی که در اواخر عمر خود دربارهی نظریه دلبستگی نوشت، یک پایگاه امن (A Secure Base) نام دارد.
ظرفیت و توانایی ما انسانها متفاوت است
بالبی تأکید داشت که با وجود مشترک بودن نیاز به دلبستگی در همهی ما انسانها، ظرفیت و توانایی ما در ارضاء این نیاز به یک اندازه نیست.
به همین علت، هر یک از ما به شیوهای متفاوت، روابط عاطفی و دلبستگیهای خود را مدیریت میکنیم و ضمناً استراتژیهایی که در شکلدادن و مراقبت کردن از دلبستگیهای خود داریم نیز متفاوت است.
بالبی بخش مهمی از این تفاوت را به نحوهی بزرگ شدن انسانها در دوران کودکی نسبت میداد.
بعد از اینکه بالبی دیدگاه خود را مطرح کرد، افراد دیگری آن را در رابطه های عاطفی و عاشقانه بررسی کردند . حتی روابط در گروههای دوستی و کاری و نیز رابطه میان کارمند و مدیر هم، به تدریج بر اساس نظریه دلبستگی بررسی شد.
امروز بر خلاف نخستین روزهایی که بالبی نظریه دلبستگی را مطرح کرد، کمتر کسی شکل گیری همهی رفتارهای ما در رابطههای نزدیک را به دوران کودکی نسبت میدهد.
در کنار تجربههای کودکی:
- آموختههای ما در مورد رابطه های نزدیک
- انتظارات ما از هر رابطه
- و نیز تجربههای ما در روابط مشابه
عوامل دیگری هستند که بر روی سبک دلبستگی و مدیریت رابطه در هر یک از ما تأثیر میگذارند.
اما چارچوبی که بالبی مطرح کرد و دیگران توسعه دادند، آنقدر شفاف، مفید و کاربردی است که هنوز در تحلیل رفتار انسانها در روابط نزدیک، دوستانه و عاطفی، مورد استفاده قرار میگیرد.
اجتناب و اضطراب، دو شاخص اصلی در بررسی دلبستگیها
اگر کارهای بالبی و افراد دیگری را که نظریه دلبستگی را توسعه دادند کنار هم بگذاریم، در نهایت به این نتیجه میرسیم که دو مولفهی کلیدی در دلبستگیهای ما قابل بررسی است: اجتناب و اضطراب.
مثلث استرنبرگ چیست؟ | آشنایی با مثلث عشق و پیام آن
عشق چیست؟ وقتی میگوییم به کسی عشق میورزیم منظورمان دقیقاً چیست؟ آیا همه به یک شکل عشق میورزند و روابط عاشقانه، همه از یک جنس هستند؟
آیا جنس عشق در یک رابطه در طول زمان ثابت میماند؟ یا اینکه به مرور زمان، ماهیت آن تغییر میکند و از شکلی به شکل دیگر تبدیل میشود؟
اینها سوالهایی است که در ذهن بسیاری از ما بوده و هست.
اما رابرت استرنبرگ (Robert Sternberg یا اشترنبرگ) از دانشمندان مطرح در زمینه روانشناسی شناختی، از کنار این سوالها نگذشت و سعی کرد پاسخ دقیقتری برای آنها پیدا کند؛ پاسخی که امروز آن با نام مثلث استرنبرگ یا مثلث عشق میشناسیم.
مثلث استرنبرگ از چه میگوید؟
در ادامهی این درس، میخواهیم به پاسخ همین سوال بپردازیم. اما فعلاً در حد یک پاسخ کوتاه و مختصر باید بگوییم که رابرت استرنبرگ این مثلث را در سال ۱۹۸۶ در یک مقاله با عنوان یک تئوری مثلثی از عشق (A Triangular Theory of Love) مطرح کرد.
او بر پایهی مطالعات و مقالات قبلی خودش و نیز تعدادی دیگر از نظریه های عشق و عشقورزی، پیشنهاد کرد که میتوان برای عشق، سه مولفهی اصلی در نظر گرفت.
او این سه مولفه را چنین نامگذاری کرد:
- صمیمیت و نزدیکی (Intimacy)
- شور و شوق (Passion)
- تصمیم و تعهد (Decision / Commitment)
استرنبرگ این سه مولفه را سه رأس یک مثلث در نظر میگیرد و آن را مثلث عشق نامگذاری میکند (اگر چه این روزها بیشتر آن را به نام خود وی، یعنی مثلث استرنبرگ میشناسند):
وقتی عشق را به سه مولفهی اصلی تقسیم کنیم، قوت و ضعف هر یک از این عوامل میتواند شکل متفاوتی از عشق را بسازد و بر این اساس میتوان هشت نوع عشق تعریف کرد (هشت = دو به توان سه). کاری که استرنبرگ در مقالهاش انجام میدهد و انواع عشق را در قالب هشت دسته طبقهبندی میکند.
البته او تأکید میکند که عشق را میتوان به شکلهای مختلف و از دریچههای متفاوت نگاه کرد و مثلث عشق صرفاً یکی از مدل های توصیف عشق است. او همچنین توضیح میدهد که میداند خُرد کردن یک پدیده به اجزای آن، میتواند باعث شود که بخشهایی از ظرافتها و پیچیدگیهای آن از دست برود.
در عین حال، او خوشبین است و میگوید که همچنان این مدل سهبخشی میتواند به درک بهتر معنای عشق کمک کند و بسیاری از پدیدههای مرتبط با رابطه عاطفی را توضیح داده و توجیه کند.
اکنون که بیش از سه دهه از عمر مثلث عشق میگذرد و همچنان در کتابها و بحثها و سخنرانیها و مقالات به آن اشاره میشود، میتوان گفت که ادعای استرنبرگ درست بوده و این مثلث، میتواند به درک بهتر عشق و عشقورزی کمک کند.
در ادامه هر یک از این سه بُعد را بررسی کرده و سپس به هشت نوع عشقی که استرنبرگ تعریف میکند میپردازیم.
منظور از صمیمیت (Intimacy) چیست؟
صمیمیت و نزدیکی، یکی از سه رأس مثلث عشق است.
منظور از صمیمیت و نزدیکی، پیوندی است که دو نفر میان خود احساس میکنند. وجود صمیمیت باعث میشود که:
- رفاه و آسایشِ دیگری برای من مهم شود؛
- بودن در کنار او برایم شادیآفرین باشد؛
- برای دیگری احترام قائل باشم؛
- وقتی به او نیاز دارم، بتوانم رویش حساب کنم؛
- درک متقابلی از هم داشته باشیم و حرف یکدیگر را بفهمیم؛
- داراییهایمان را به سادگی و با علاقه، میان یکدیگر به اشتراک بگذاریم؛
- از طرف او حمایت عاطفی و احساسی دریافت کنم؛
- گفتگوهای صمیمانه با یکدیگر داشته باشیم؛
- برای طرف مقابل در زندگیام ارزش قائل باشم.
منظور از شور و شوق (Passion) چیست؟
جنبهی جنسی رابطه زیرمجموعهی «شور و شوق» است. اما شوق، فقط در رابطهی جنسی خلاصه نمیشود و سایر جنبههای احساسی رابطه را هم پوشش میدهد.
استرنبرگ توضیح میدهد که شور و شوق، به این نکته اشاره دارد که رابطه، میتواند ما را «برانگیخته» کند. میتواند قلبمان را به تپش سریعتر وادار کند. تنفسمان را سریعتر کند و خون را در رگهایمان بدواند.
شور و شوق کاملاً مستقل از صمیمیت است. ممکن است ما با نخستین دیدار فردی از جنس مخالف، این شور و شوق را تجربه کنیم. اما هنوز صمیمیت – با تعریفی که در بالا اشاره شد – در ما به وجود نیامده باشد.
ضمن اینکه همانطور که حدس میزنید و شاید تجربه کرده باشید، شور و شور در طول زمان، ثابت نمیماند و تغییر میکند.
چه بسا در طول زمان، صمیمیت میان دو نفر زیاد شود و رابطهی بسیار نزدیکی با هم داشته باشند، اما آن برانگیختگی روزهای نخست در آنها رنگ ببازد و نشانههایش کمتر دیده شود.
منظور از تصمیم و تعهد (Decision / Commitment) چیست؟
استرنبرگ دو واژهی تصمیم و تعهد را با دو معنای متفاوت بهکار میبرد: تصمیم مربوط به یک انتخاب کوتاهمدت است و تعهد، به انتخاب بلندمدت اشاره میکند.
شما ممکن است همون امروز کسی را ببینید و بعد از گفتگویی کوتاه، تصمیم بگیرید که با او بمانید. در چنین تصمیمی، بیشتر افق کوتاهمدت در نظر گرفته شده است.
اما به مرور زمان و با عمیقتر شدن رابطه، به تدریج در آن سرمایهگذاری میکنید و زمانی میرسد که نوعی تعهد (تصمیم ذهنی بلندمدت) در شما شکل میگیرد و تصمیم میگیرید در بلندمدت در رابطه باقی بمانید.
استرنبرگ همهی انواع تصمیمهای ذهنی، توافق دوطرفهی غیررسمی و یا ازدواج را تعهد در نظر میگیرد و آن را جدیتر از یک «تصمیم» کوتاهمدت میپندارد.
هشت نوع عشق
رابطهی بدونِ عشق | Nonlove
این شکل از رابطه، رابطهای است که در آن نه شوق وجود ندارد، نه صمیمیت و نه تعهد.
بسیاری از رابطههای متعارف ما با افراد مختلف، از این جنس هستند. یعنی محتوای عاشقانه ندارند. بلکه صرفاً رابطههایی هستند که به شکل موردی و از سر نیاز یا به واسطهی الزامات اجتماعی شکل میگیرند.
علاقهمندی | Liking
رابطهی مبتنی بر علاقهمندی، رابطهای است که در آن صمیمیت و نزدیکی زیادی وجود داشته باشد، اما از شوق و شوق و نیز از تعهد خبری نباشد.
به تعبیر دیگر میتوان گفت: «من و او بسیار به هم نزدیک هستیم. اما او من را برنمیانگیزد و من هم طرح و تصمیم بلندمدتی برای بودن در کنار او ندارم.»
استرنبرگ توضیح میدهد که این نوع رابطه را به طور خاص، در دوری طولانیمدت میتوان تشخیص داد.
رابطههایی که در آنها المان تعهد و شوق وجود دارد، در اثر دوری تغییر میکنند و شکل و شدتشان متفاوت میشود. اما در رابطهی مبتنی بر علاقهمندی، ممکن است برای مدت طولانی بین دو طرف فاصله بیفتد و پس از اینکه دوباره در کنار یکدیگر قرار گرفتند و به هم رسیدند، به سادگی میتوانند به دوستی خود ادامه دهند.
شیفتگی | Infatuated love
حتماً اصطلاح «عشق در نگاه اول» را شنیدهاید. در چنین شکلی از عشق، قطعاً صمیمیت وجود ندارد. چون فرصتی نبوده که رابطهی صمیمی شکل بگیرد. تعهد هم هنوز شکل نگرفته و شاید هیچیک از دو طرف، برای لحظهای هم به آن فکر نکرده باشند. پس آنچه میماند، صرفاً «شوق» است.
این شکل از رابطه را میتوانیم شیفتگی بنامیم.
مهمترین نشانههای این نوع عشق، فیزیولوژیک هستند. به معنای اینکه با دیدن طرف مقابل، سرعت تنفس فرد تند میشود و قلبش تندتر میزند و احساس میکند که قبلش از سینهاش جابهجا شده و در گلویش میزند!
استرنبرگ معتقد است که معمولاً اطرافیان بهتر از خودمان میتوانند متوجه شوند که ما نسبت به یک نفر شیفته شدهایم.
عشق بر پایهی شیفتگی، ممکن است بهسرعت از بین برود. از سوی دیگر، ممکن است در شرایط مناسب، به تدریج رشد و پرورش پیدا کند و با مولفههای دیگر (تعهد و صمیمیت) همراه شود. در این حالت، میتوان گفت نوع عشق تغییر کرده و رابطه وارد قلمرو دیگری شده است.
عشق تهی | Empty love
در این شکل از عشق، فقط تصمیم و تعهد حضور دارد و از شوق و صمیمیت خبری نیست.
بهترین مثال برای چنین رابطهای، برخی از ازدواجهای سنتی است که با اصرار والدین و بر خلاف رضایت قلبی دختر و پسر شکل میگیرند.
عشق تهی قرار نیست الزاماً به شکل تهی باقی بماند. مثلاً ممکن است بعد از مدتی، مولفهی صمیمیت هم در آن شکل بگیرد و به عشق همدلانه تبدیل شود که در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد.
عشق همدلانه | Companionate love
در این شکل از عشق، صمیمیت و تعهد وجود دارد، اما شور و شوق رنگ باخته است.
عشق همدلانه سرنوشت بسیاری از ازدواجها و رابطههای عاطفی طولانیمدت است. چون جذابیتهای فیزیکی طرفین به تدریج برایشان عادی میشود، اما صمیمیت و تعهد که بر پایهی منطق شکل گرفتهاند، باقی میمانند و کمرنگ نمیشوند.
با وجودی که در بلندمدت، بسیاری از رابطهها به عشق همدلانه کشیده میشوند، اما اگر رابطه از ابتدا به این صورت شروع شود، شاید بتوان گفت که چیزی در آن رابطه کم است.
عشق رومانتیک | Romantic love
عشق رمانتیک عشقی است که در آن صمیمیت و شوق هست، اما تعهد وجود ندارد یا بسیار کمرنگ است. میتوان گفت در این رابطه، جاذبهی فیزیکی با پیوند عاطفی همراه شده است.
عشق رمانتیک (به خاطر اینکه تعهد در آن کمرنگ است) سوژهی بسیاری از داستانها و اشعار و فیلمهاست.
عشق احمقانه | Fatuous love
در عشق احمقانه، شوق و تعهد وجود دارد، اما از صمیمیت خبری نیست.
بسیاری از عشقهای هالیوودی را میتوان در این دسته جا داد. چون دو نفر همدیگر را میبینند و عاشق هم میشوند (شوق) و در فاصلهی کوتاهی هم با یکدیگر ازدواج میکنند (تعهد).
با توجه به اینکه «شوق» و «جذابیت فیزیکی» زودگذر است و به سرعت عادی میشود، ریسک آسیب دیدن چنین رابطههایی بالاست.
شاید تعهد بدون شوق و بر پایهی صمیمیت، برای مدتها و حتی یک عمر باقی بماند، اما انتظار دشواری است که تعهد، در رابطهای که صمیمیت پایهی آن نیست و شوق در آن کمرنگ شده، برای مدت طولانی دوام و بقا داشته باشد.
عشق کامل | Consummate love
عشق کامل، عشقی است که هر سه مولفهی تعهد، شوق و صمیمیت در آن وجود دارد.
میتوان گفت این همان عشق رویایی است که بسیاری از ما دنبالش هستیم. اما باید به خاطر داشته باشیم که رسیدن به عشق کامل به این معنا نیست که میتوان آن را حفظ کرد.
مثلاً ممکن است در مقطعی از رابطهی عاشقانه، جنس رابطه به عشق کامل بسیار نزدیک شود. اما به تدریج با کاهش شوق در رابطه، این عشق کامل به سمت عشق همدلانه سوق پیدا کند.
خود استرنبرگ، وقتی میخواهد برای رابطهی عاشقانهی کامل و نسبتاً طولانی مثال بزند، از قلمرو عشق زن و مرد خارج میشود و «عشق والدین به فرزندان» را به عنوان یک مثال مناسب مطرح میکند.
پیام مثلث استرنبرگ برای ما چیست؟
استرنبرگ با مثلث خود به ما کمک میکند که روابط عاطفی خود را بهتر تحلیل کنیم و بفهمیم. او عشق را از یک مفهوم مبهم به یک ترکیب سهگانهی قابلفهم تبدیل میکند و باعث میشود راحتتر بفهمیم که کدام بخش از رابطهی ما جای بهبود دارد.
ضمناً نکتهی مهمی را هم به ما یادآوری میکند: برای عمیقتر شدن و بهتر شدن رابطهی عاشقانه، نمیتوانیم تمام فشار خود را روی یک مولفه بگذاریم. رابطهی عاشقانهی واقعی از ترکیب هر سه مولفه شکل میگیرد.
به عنوان یک مثال ساده، خانوادههایی که احساس میکنند گرمای کافی در رابطهی عروس و دامادشان وجود ندارد و آنها را به بچهدار شدن تشویق میکنند، به اشتباه بر این باورند که با فشار آوردن به مولفهی تعهد (چون بچهدار شدن تعهد در رابطه را بیشتر میکند) میتوانند جای خالی صمیمیت و شوق را پر کنند.
چگونه یک دوست خوب باشیم؟ | اهمیت به رسمیت شناختن طرف مقابل
چگونه یک دوست خوب باشیم؟» این سوال بسیار کلی و عمومی است و پاسخهای بسیار زیادی میتوان برای آن یافت.
بسیاری از صفتها و رفتارهای مثبتِ شناختهشده مثل صداقت و وفاداری و یکرنگی و همدلی میتوانند ویژگیهای یک دوست خوب باشند. همچنین تعریفی که ما از حمایت اجتماعی ارائه کردیم میتواند راهنمای خوبی برای تبدیل شدن به یک دوست خوب باشد (حمایت اجتماعی چیست):
- از نظر احساسی و عاطفی از دوست خود حمایت کنیم
- در حد توان خود، ابزارها و وسیلهها و امکاناتی را که به آنها نیاز دارد در دسترسش بگذاریم
- اطلاعات و دانشی را که به کار او میآید در اختیارش قرار دهیم
- کمک کنیم تا شناخت بهتری از خودش پیدا کند و ارزیابی دقیقتری از خود داشته باشد
اما دوستی یک کارکرد دیگر هم دارد که نباید از آن غافل شویم. چیزی که در ادبیات روانشناسی از آن با عنوان سنجش جایگاه و اعتبار خویشتن یا Self-validation یاد میشود.
اگر این اصطلاح بهنظرتان سخت و پیچیده میآید، کافی است کمی صبر کنید و این درس را بخوانید. مفهوم Self-validation بسیار ساده است و اگر به آن توجه داشته باشیم، چه در رابطه عاطفی و چه در رابطه با دوستان و همکاران و خانواده، میتوانیم همراه بهتری باشیم و رابطهی عمیقتر و ماندگارتری بسازیم.
افراد مهم زندگی شما چه کسانی هستند؟
ما انسانها موجوداتی اجتماعی هستیم و بخشی از هویت خود را در تعامل با دیگران، کشف میکنیم و میشناسیم.
شاید به صورت تئوریک و روی کاغذ بتوانیم بگوییم که «من خودم را میشناسم» و «جایگاهم را میدانم» و «برای خودم ارزش قائل هستم» و «خودم را موجودی یکتا و منحصربهفرد میدانم.»
اما در دنیای واقعی نیاز داریم که دیگران هم «بودنِ ما» و «جایگاهِ ما» و «ارزشِ ما» را به رسمیت بشناسند و تأیید کنند. این همان چیزی است که از آن به عنوان Self-validation یا اعتبارسنجیِ خویشتن یاد میشود.
البته این حرف به آن معنا نیست که حرف و نظر و دیدگاهِ همه برای ما به یک اندازه مهم است و یا اینکه یک فرد ناآشنا و دور، میتواند با برخوردها و رفتارهایی که با ما دارد، بودنِ ما را نفی کند یا احساس بیارزشی در ما القا کند و کاری کند که تصویر ذهنیای که از خودمان داریم آسیب ببیند.
اما در زندگی همهی ما کسانی هستند که برایمان مهماند و نظر و دیدگاهشان دربارهی ما، روی قضاوتی که از خودمان داریم تأثیر میگذارد. از این افراد معمولاً با عنوان Significant Others نام برده میشود. در میان این گروه، شریک عاطفی و دوستان صمیمی، قطعاً از جملهی مهمترین و تأثیرگذارترین افراد محسوب میشوند.
افراد مهمِ زندگیِ شما چه کسانی هستند؟
همینجا متوقف شوید و کمی فکر کنید. این افراد مهم یا Significant Others برای شما چه کسانی هستند؟
- کسانی که رأی و نظر و دیدگاهشان برایتان مهم است
- اگر شما و احساسات و رفتار و گفتارتان را تأیید کنند، احساس آرامش و امنیت را تجربه میکنید
- اگر نسبت به شما قضاوت منفی پیدا کنند، خودتان هم نسبت به خود احساس بدی پیدا میکنید
- مراقب هستید و دائماً بررسی میکنید تا ببینید دربارهی شما چه فکر میکنند و چه جایگاه و ارزشی برایتان قائل هستند
آیا من را میبینی و به رسمیت میشناسی؟
همانطور که افرادی هستند که برای شما مهماند، شما هم احتمالاً در زندگی افراد دیگری نقشِ Significant Other را ایفا میکنید. کسانی هستند که نگاهشان به نگاه شما دوخته است تا ببینند دربارهشان چه فکر میکنید و چه قضاوتی در مورد آنها دارید. احتمالاً بسیاری از دوستان نزدیک شما در این گروه قرار میگیرند. همچنین، به فرض اینکه رابطهی عاطفی محکم و عمیقی داشته باشید، شریک عاطفی شما از جملهی همین افراد است و مدام با کمک رفتارها و گفتارهای شما، خودش را اعتبارسنجی (Validate) میکند. یعنی سعی میکند بر اساس رفتارها و گفتههای شما نتیجه بگیرد که:
- آیا اصلاً من – برای او – به رسمیت شناخته میشوم؟
- آیا من – برای او – جایگاه والا و ارزشمندی دارم؟
- آیا احساسات و هیجانات من – توسط او – جدی گرفته میشود؟
- آیا باورها و دیدگاههای من – برای او – مهم است؟
برای اینکه دوست خوبی باشید، لازم است به دوست یا شریک عاطفیتان کمک کنید تا به نتیجه برسد که پاسخ پرسشهای بالا، مثبت است.
در ادامهی این درس، چند پیشنهاد در این باره میخوانیم .
اگر میخواهیم به دوست/شریک عاطفی خود کمک کنیم که خودش را validate کند، در اولین گام باید به او نشان بدهیم که او را میبینیم و به رسمیت میشناسیم.
موارد زیر نمونهای از رفتارهایی هستند که میتوانند این پیام را برای او ارسال کنند:
- وقتی حرف میزند، با تمام وجود به حرفهایش گوش کنیم و نشان دهیم که در آن لحظه، هیچ کار مهمتر و اولویت دیگری نداریم
- وقتی که سکوتش طولانی و نامتعارف میشود، حالش را بپرسیم و علت سکوتش را جویا شویم
- اگر قرار است مهمانی را به خانه دعوت کنیم، قبل از دعوت کردن مهمان، نظر او را بپرسیم. نه اینکه صرفاً به صورت ابلاغی و خبری بگوییم که قرار است فلانی به خانهمان بیاید
- تغییرات ظاهریاش را ببینیم و به او بگوییم که آنها را دیدهایم (تغییر لباس و پوشش، کوتاه یا بلند شدن مو و سایر تغییراتی که فکر میکنیم برای خودش مهم است یا انتظار دارد که آنها دیده شود)
- علایق او را به خاطر بسپاریم و در انتخابها و تصمیمگیریها و برنامهریزیها مد نظر قرار دهیم
- تا حد امکان از موازیکاری فاصله بگیریم. اینکه «من چایم را میریزم و تو هم حرفهایت را بگو» شاید ایراد چندانی نداشته باشد. اما اینکه «من فعلاً چایم را نمیریزم، چون میخواهم حرفهای تو را دقیقتر بشنوم» پیام قویتری را مخابره میکند
من احساسات و هیجانات تو را میبینیم و به رسمیت میشناسم
بخش دیگری از کمک به validation به حوزهی احساسات و هیجانات مربوط میشود. در این حوزه ما دو وظیفه داریم:
- احساسات و هیجانات طرف مقابل را تشخیص دهیم
- به او توضیح دهیم که «احساسات و هیجاناتش» از نظر ما توجیهپذیر است و علت به وجود آمدن آنها را درک میکنیم
فرض کنید دوست شما از یک اتفاق خشمگین شده است. به صورت طبیعی بسیاری از ما در چنین شرایطی به سراغ نفی احساسات میرویم. یعنی به او میگوییم «نباید عصبانی باشی. بیخودی عصبانی شدهای. خونسرد باش. آرام باش. من از تو انتظار نداشتم اینطوری عصبانی شوی.»
شاید حرف شما درست باشد. اما این شیوهی حرف زدن کمکی به validation نمیکند. دوست شما الان خشمگین است و انتظار دارد که دوست نزدیک و صمیمیاش، این خشم را درک کند (او دوست من است و من را میشناسد. پس حتماً باید بفهمد که من در چنین شرایطی عصبانی میشوم. او باید به این خشم من «اعتبار بدهد»).
توجه داشته باشید که درک کردن به معنای تأیید کردن نیست. درک کردن به این معناست که شما میفهمید در ذهن دوستتان چه گذشته و چه شده که خشمگین شده است.
پس مثلاً ممکن است شما به دوست خود چنین چیزی بگویی: «میفهمم که از دست … عصبانی هستی. احتمالاً فکر میکنی که قبلاً چقدر به … لطف کردهای و هوایش را داشتهای و انتظار داشتی … هم این رفتارها و لطفها را به خاطر بسپارد و فراموش نکند.»
البته ممکن است در ادامهی گفتگو به تدریج برایش توضیح دهید که «خشمگین بودن تو الان هیچ کمکی به بهبود وضعیت نمیکند و بهتر است خونسرد و آرام باشی» یا ممکن است تذکر دهید که «ابراز این خشم برای تو خوب نیست و بهتر است آن را حداقل در ظاهر، پنهان کنی.» حتی شاید بگویید که «تو آن زمان که به او محبت میکردی، انتظار جبران نداشتی و واقعاً به خاطر اصول و ارزشهای خودت محبت کردی، پس الان هم باید در همان چارچوب به گذشته نگاه کنی.»
مهم نیست که بعداً و در ادامه چه میگویید. اما مهم است که در لحظات اول در نقش حلّال مسئله یا Problem-solver ظاهر نشوید. یک دوست در گام اول از نزدیکترین دوست خود انتظار دارد که احساسات او را «به رسمیت بشناسد» و به Self-validation کمک کند. هر اقدام دیگری و ایفای هر نقش دیگری در اولویت دوم قرار دارد.
کمک در validation صرفاً به احساسات منفی محدود نمیشود، بلکه در احساسات و هیجانات مثبت هم معنا پیدا میکند.
فرض کنید دوست / شریک عاطفی شما پیامی تحسینآمیز از همکارش گرفته و به خاطر آن احساس غرور میکند. او با هیجان این پیام را برای شما میفرستد و توضیح میدهد که چقدر خوشحال شده و عمیقاً غرور را در درون خود تجربه کرده است.
ممکن است آن پیام، چندان هم مهم نباشد یا به نظرتان دوستتان تفسیری اغراقآمیز از آن پیام داشته است. اما مهم است که با او همراهی کنید و نشان دهید که تفسیر او را درک میکنید و احساس مثبت او را به رسمیت میشناسید.
اینکه بعدها بخواهید دربارهی برداشت خود از آن پیام با او حرف بزنید یا نه، انتخاب و تصمیم متفاوتی است. اما به عنوان یک دوست وظیفه دارید به شکلی حرف بزنید و رفتار کنید که دوست شما، دفعهی بعد هم با حس امنیت کامل از هیجانات خودش با شما حرف بزند و بداند که حمایت شما را کسب خواهد کرد.
من باورهای تو را به رسمیت میشناسم
طبیعی است که ما برخی از باورها و نگرشهای دوست / شریک عاطفی خود را قبول نداشته باشیم یا حتی در دل خود آرزو کنیم که او این باورها را تغییر دهد (یا به گمان ما: اصلاح کند).
اما به خاطر داشته باشیم که نمیشود هر روز و هر لحظه با دوست خود بنشینیم و بحث کنیم و به سبک مناظرههای رسمی که در رسانهها میبینیم، برای حرفها و باورهای خود دلیل و حجت بیاوریم و غلط بودن و نادرست بودن باورهای او را گوشزد کنیم.
در رابطهی دوستی، انتظارات متفاوتی حاکم است و دوست ما انتظار دارد حتی بهرغم تفاوت دیدگاهها و باورها، تلقی او از جهان اطراف را به رسمیت بشناسیم.
تلاش برای تغییر و تعدیل و اصلاح باورهای یک دوست، باید بسیار ظریفتر و آرامتر و حسابشدهتر باشد. شاید ما به تدریج بکوشیم او را در معرض افراد و اطلاعات و مطالبی قرار دهیم که فکر میکنیم دانش و نگرش او را تغییر میدهد. اما در تمام این فرایند هم باید این حق را برایش قائل باشیم که باورهای خود را حفظ کند و از ما تأیید بگیرد که «حق دارد باورهای خودش را داشته باشد.»
دوستی یعنی حفظ یک تعادل دشوار
بسیاری از ما فکر میکنیم دوستی واقعی و عمیق این است که به چشم و گوش و مغز دوستمان تبدیل شویم. کمک کنیم که او بهتر ببیند و بهتر بشنود و بهتر بفهمد و تصمیم بگیرد. کمک کنیم که انتخابهای بهتری داشته باشد و مسیر بهتری را در کار و زندگیاش طی کند. قطعاً همهی اینها مهم است. مطمئناً دوست ما هم چنین نگرشی را تحسین میکند و قدر این تلاشها را خواهد دانست.
اما این فقط یک سمت ماجراست. سمت دیگر رابطه این است که دوست ما نیاز دارد که گفتار و رفتار و نگرش و هیجانات و باورهای فعلیاش هم درک شود و به نتیجه برسد که «من اعتبار دارم» و «حرف و احساس و عواطفم توسط عزیزترین و مهمترین کسانی که دارم تأیید میشود.»
اگر بخواهیم همیشه در نقش مرشد و راهنما و تحلیلگر و حلّال مسئله ظاهر شویم، او نمیتواند اعتبار خودش را به کمک ما تأیید کند و احتمالاً به سمت دیگران خواهد رفت تا این تأیید را از آنها دریافت کند. اگر هم همیشه بخواهیم در نقش تأییدکنندهی همراه ظاهر شویم، نقش خود را در رشد و توسعه و بهبود زندگی او کمرنگ کردهایم و این هم در بلندمدت نمیتواند مفید و سازنده باشد. هنر یک دوست خوب، حفظ تعادل بین این دو رفتار است.
روشهای حفظ رابطه عاطفی | چه رفتارهایی به افزایش عمر رابطه کمک میکنند؟
دربارهی رابطه عاطفی مطلب و مقاله و توصیف و توصیه، کم نیست. اما بخش قابلتوجهی از این مطالب به مراحل آغاز و پایان رابطه پرداختهاند.
مثلاً توضیح دادهاند که رابطه چگونه شکل میگیرند و هر کسی برای چه کسی مناسب است و چگونه میتوان شوق و علاقهی طرف مقابل را برانگیخت و شخصیت شناسی و خودشناسی چگونه در این حوزه به کار میآید.
یا اینکه توضیح میدهند در زمان ایجاد تنش و تعارض در رابطه، چگونه رفتار کنیم و مدیریت تعارض چگونه میتواند به کمکمان بیاید.
قطعاً تمام این نکات، مهم هستند و باید با آنها آشنا باشیم. اما مقطع مهم دیگری نیز در رابطه وجود دارد که نباید از آن غافل شویم: دورهی حفظ و نگهداری رابطه.
بالاخره بین فاصلهی آشنایی و شکلگیری رابطه و دورهی فرسایش و نابودی رابطه یک بازهی زمانی مهم وجود دارد که در آن، رابطه مسیر آرامتری را طی میکند و روزها و شبهایش کموبیش شبیه یکدیگرند و دو طرف از شیرینیها و مزایای رابطه بهره میبرند.
رفتارهای ما در همین بازهی زمانیِ ظاهراً بیسروصداست که میتواند زمینهی طولانی شدن رابطه یا ورود به فاز فرسایش را فراهم آورد. بنابراین منطقی است از خود بپرسیم:
در ادبیات علمی، این بازهی زمانی را دورهی Relationship Maintanance مینامند و شاید برایتان جالب باشد که برخی محققان و دانشمندان، اختصاصاً روی این دوره متمرکز شدهاند و دربارهاش مطالعه کردهاند.
در این درس قصد داریم با توجه به نتایج تعدادی از مطالعات انجام شده، برخی از روشها و رفتارهایی را که میتوانند به حفظ رابطه و افزایش طول عمر و کیفیت رابطه کمک کنند مرور کنیم .
این روشها و توصیهها، چندان عجیب و خارقالعاده و غیرمنتظره نیستند، اما قرار گرفتن آنها در کنار هم کمک میکند تا تصویر بهتری از «روشهای حفظ رابطه» در ذهنمان شکل بگیرد.
تلاش برای ایجاد جوّ و فضای مثبت
روشهای بسیاری از ایجاد جوّ و فضای مثبت وجود دارد. مثلاً اینکه:
- سعی کنیم وقتی در کنار شریک عاطفی خود هستیم، پرانرژی و سرحال باشیم و به او هم انرژی بدهیم.
- در پی فرصتهایی باشیم که بتوانیم کارهایی برای خوشحال کردن او انجام دهیم (خرید هدیهای که طرف مقابل را خوشحال میکند، به خاطر سپردن درخواستهایی که از ما داشته و ترجیح دادن سلیقهی او به سلیقهی خودمان میتواند نمونهای از این کارها باشد.
- علاقه و محبت خود را به شکل کلامی و رفتاری به طرف مقابل نشان دهیم.
استقبال از گفت و شنود
آماده بودن برای گفتگو، حرف زدن و شنیدن و باز کردن دریچهی ذهن خود را به روی دیگری از جمله رفتارهای دیگری است که میتواند به حفظ رابطه کمک کند.
منظور از گفتگو صرفاً رد و بدل کردن حرفهای سطحی و تعارفات روزمره نیست. خودافشایی میتواند یکی از ابزارهای گفتگو باشد. البته قرار نیست هر چیزی را که به ذهنمان میرسد و در ذهنمان میگذرد، بیان کنیم. چون چنین رفتاری الزاماً نمیتواند به نفع رابطه باشد. اما میتوانیم با طرح بخشی از خاطرهها، دیدگاهها، افکار و تجربهها که دیگران از آن بیخبر هستند، رابطهی خود را با شریک عاطفی خود نزدیکتر کنیم.
حرف زدن از مشکلاتی که داریم، احساساتی که تجربه میکنیم و نیز مرور مسیر رابطه و رویدادهای خاطرهانگیز و شیرینی که در گذشته با هم داشتهایم، از جمله موضوعات مناسب برای گفتگو هستند (به شرطی که در زمان مناسب و وقتی طرف مقابل علاقه و حوصله دارد مطرح شوند).
مشورت خواستن از طرف مقابل هم از جمله کارهایی است که ضمن ایجاد زمینه برای گفتگو، به طرف مقابل یادآوری میکند که دیدگاهش برای ما مهم است و ما برای او ارزش قائل میشویم.
مشورت دادن هم میتواند فرصت مناسب دیگری برای گفتوشنود باشد. وقتی شریک عاطفیمان از ما در زمینهی یک تصمیم یا انتخاب نظر میخواهد، بهتر است قدر این فرصت را بدانیم و بکوشیم در حد توان خود با او همفکری کنیم. پاسخهایی نظیر اینکه «من نمیدانم» یا «هر جور خودت صلاح میدانی» یا «حالا چه فرقی میکنه؟» یا «مگه دفعهی قبل که نظر دادم گوش دادی؟ اون موقع هم که کار خودت را کردی» باعث میشوند که یک فرصت ارزشمند برای تعامل و گفتگو از دست برود.
قرار نیست هر مشورتی که در یک رابطه رد و بدل میشود، حتماً توسط طرف مقابل پذیرفته شده و بهکار گرفته شود. همینکه گفتگویی با موضوع «مشورت و تبادل نظر» بین دو طرف انجام میشود، فرصتی ارزشمند است که به تثبیت و تعمیق رابطه کمک میکند و باید قدر آن را دانست.
ایجاد اطمینان و امنیت ذهنی برای طرف مقابل
بر اساس مطالعات انجام شده، سومین ویژگی و رفتاری که میتواند به افزایش طول عمر و کیفیت دوستیها کمک کند، ایجاد اطمینان و امنیت ذهنی برای طرف مقابل است.
اینکه هم در کلام و هم در رفتار به طرف مقابل نشان دهیم که رابطه را در افق بلندمدت میبینیم و به روزها و سالهای دور هم فکر میکنیم. برنامهریزی برای ماهها و سالهای بعد و کارها و فعالیتهایی که در کنار یکدیگر انجام خواهیم داد، میتواند این پیام را به طرف مقابل ارسال کند که ما رابطه با او را به عنوان بخشی از مسیر آیندهی زندگی خود میدانیم و در نظر گرفتهایم.
همچنین لازت است از طرف مقابل و تصمیمها و رفتارهایش حمایت کنیم و نشان دهیم که از علاقه و محبت نامشروط ما بهرهمند است.
فراموش نکنیم که محبت مشروط، مربوط به دوستیها و آشناییهای معمولی و سطحی است. در یک رابطهی معمولی، معمولاً علاقه و محبت، مشروط هستند. یعنی طرف مقابل میداند که اگر اصول و چارچوبها و ارزشها و سلیقه و منافع ما را رعایت کند، متناسب با این رفتار، از مهر و محبت و حمایت ما بهرهمند خواهد شد.
اما در دوستی عمیق و رابطهی عاطفی، امنیت ذهنی زمانی به وجود میآید که طرف مقابل از «محبت نامشروط» بهرهمند شود: من تو را دوست دارم، حتی اگر اشتباه کنی، حتی اگر شکست بخوری، حتی اگر نتوانی در لحظه و به صورت کوتاهمدت، به همان اندازهای که من به تو لطف میکنم، به من لطف کنی.
تعامل با شبکههای دوستی و ارتباطات اجتماعی طرف مقابل
در یک رابطهی عاطفی، هر یک از دو نفر شبکهی دوستی و ارتباطات اجتماعی خود را دارند. والدین و خواهر و برادر و بستگان، بخشی از این شبکه هستند و دوستان و آشنایان، بخش دیگری از این شبکه را تشکیل میدهند.
بخشی از موفقیت در رابطهی عاطفی به این نکته باز میگردد که ما با شبکههای دوستی و ارتباطات اجتماعی خود و طرف مقابل چگونه رفتار میکنیم.
مثلاً:
- وقتی شریک عاطفیمان از ما میخواهد که به همراه او به دیدن خانوادهاش برویم و یا اینکه در تولد یکی از دوستانش شرکت کنیم، آیا بدون نقزدن و اعتراض و بهانه با او همراهی میکنیم؟
- آیا به او نشان میدهیم که به کسانی که به او وابستهاند یا با او دوست هستند احترام میگذاریم؟ (فلانی را دوستش دارم، چون تو دوستش داری. یا به او احترام میگذارم چون تو به او احترام میگذاری)
- آیا از دوستان و نزدیکان خود میخواهیم که به شریک عاطفیمان احترام بگذارند؟
- آیا شریک عاطفی ما میتواند روی کمک دوستان و بستگان ما حساب کند؟ آیا احساس میکند که در سختیها و مشکلات، دوستان و بستگان ما به کمکمان خواهند آمد؟ (متقابلاً آیا او هم چنین احساس اطمینانی را در ما ایجاد کرده و برانگیخته است؟)
در یک رابطهی عاطفی بلندمدت، به هر حال به تدریج شبکههای دوستی و ارتباطات اجتماعی دو طرف با یکدیگر گره میخورند. تلاش و اصرار در مستقل نگه داشتن این دو شبکه و یا تأکید بر اینکه «من دوستان و ارتباطات خودم را دارم و تو هم دوستان و ارتباطات خودت را داری» میتواند زمینهساز ایجاد فاصله بین دو طرف باشد (در درس مراحل پایان یافتن رابطه عاطفی به این نکته پرداخته شده است).
تقسیم وظایف
همهی فعالیتهای زندگی خوشایند نیستند. بسیاری از کارها هستند که علاقهای به انجامشان نداریم اما از انجام آنها ناگزیر هستیم.
تمیز کردن خانه، پختن غذا، پیگیری کارهای اداری، پرداخت قبضها، خرید لوازم منزل، بازی با فرزندان و شرکت در جلسهی ساختمان، تنها نمونههایی از این وظایف و فعالیتها هستند.
گاهی اوقات یکی از طرفین، به شکل هوشمندانهای میکوشد بخش سنگین یا دردسرساز وظایف را بر شانههای طرف مقابل بگذارد. یا اینکه تلاش کند با بزرگنمایی تلاشها و فعالیتها و وظایف خودش، به طرف مقابل چنین القا کند که تو باید کارهای بسیار بیشتری انجام دهی تا در نهایت بتوانیم بگوییم بار زندگی و رابطه بین هر دو ما به شکل مساوی تقسیم شده است.
چنین رفتارهایی شاید در نگاه اول زیرکانه به نظر برسند، اما در بلندمدت میتوانند بستری برای نارضایتی در رابطه و فرسایش آن به وجود بیاورند.
اگر حفظ رابطه در بلندمدت برایمان مهم است، لازم است وقت بگذاریم و در گفتگو با طرف مقابل، مطمئن شویم که از تقسیم وظایف رضایت دارد و هر دو ما، سهم منصفانهای از بار رابطه / زندگی را به دوش میکشیم.
انجام فعالیتهای مشترک
یکی دیگر از ویژگیهای رابطههای کیفی و بلندمدت این است که طرفین رابطه، فعالیتهای متعددی را به صورت مشترک انجام میدهند.
با هم بیرون رفتن و قدم زدن، با هم فیلم دیدن، نشستن و گفتگو کردن با یکدیگر، با هم صبحانه یا شام خوردن، با هم سفر رفتن و با هم خرید کردن، نمونههایی از این فعالیتهای مشترک هستند.
بدیهی است که در رابطهی عاطفی، هر کس دوست دارد و انتظار دارد که فضای شخصی خودش را هم داشته باشد و در خلوت خود، به کارها و فعالیتهای مورد علاقهاش بپردازد. اما اصرار افراطی بر این رفتار، در حدی که فرصت همنشینی و فعالیتهای مشترک را بسیار کمرنگ یا حذف کند، میتواند به رابطهی عاطفی لطمه بزند.
نشانه های پیشگوییکنندهی شکست رابطه عاطفی
جان گاتمن (John Gottman) یکی از روانشناسان مطرح آمریکایی است که بیش از چهار دهه از زندگی خود را صرف شناخت رابطه عاطفی میان زن و مرد کرده و دهها کتاب و مقاله در زمینهی موفقیت و شکست ازدواج، تولید و تألیف کرده است.
البته نویسندگان و صاحبنظران در این حوزه، کم نیستند. اما آنچه گاتمن را از دیگران متمایز میکند این است که او توصیهها و دیدگاههای شخصی خودش را مطرح نمیکند؛ بلکه خروجی چند دهه مطالعه و تحقیق و آزمایش را برای مخاطبانش عرضه میکند.
آزمایشگاه رابطه عاطفی او که به آزمایشگاه عشق (Love Lab) مشهور شده، امروزه نقطهی عطفی در تاریخ تکامل دانش روانشناسی محسوب میشود. آزمایشگاهی که او در آن، زوجهای فراوانی را در طول چند سال و بعضاً چند دهه مورد بررسی قرار داد و مکالمهها و مشاجرههای آنها را به دقت تحلیل کرد تا بتواند شاخصهایی برای پیشبینی طلاق و جدایی، طراحی و استخراج کند.
اگر چه گاتمن معمولاً در کتابها و نوشتههایش از اصطلاحات ازدواج، طلاق، زن و شوهر استفاده میکند، اما حرفهایش برای هر نوع رابطه عاطفی عمیق و بلندمدت میتواند مفید باشد.
باید بحث و دعوایتان را ببینم تا بگویم با هم میمانید یا نه
بسیاری از ما فکر میکنیم اگر در یک رابطه عاطفی دعوا و تعارض زیاد باشد، آن رابطه سرانجامی نخواهد داشت. اما گاتمن با مطالعه و بررسی صدها رابطه، حرف دیگری میزند. او میگوید:
او بر اساس همین مطالعاتش، چند نشانه مطرح میکند که به گفتهی او بر اساس آنها، میتوان سرنوشت نافرجام یک رابطه را پیشبینی کرد. در ادامهی این درس، بعضی از مهمترین نشانه های شکست رابطه عاطفی را از قول گاتمن نقل میکنیم .
چه شاخصههایی در گفتگو، شکست رابطه را پیشبینی میکنند؟
شروع تلخ و خشن
گاتمن نهتنها معتقد است که با دیدن چند نمونه بحث و مشاجره میان دو طرف، میتوان سرنوشت رابطهشان را با دقت خوبی حدس زد، بلکه بر این باور است که سه دقیقهی اول بحث هم، میتواند شاخص پیشبینیکنندهی خوبی برای کل بحث باشد.
تحقیقات او نشان دادهاند که شروع تلخ و خشن و ناملایم بحث و گفتگو، میتواند نشانهای از یک رابطهی شکستخورده (یا محکوم به شکست) باشد.
منظور از شروع تلخ و خشن، این است که به جای استفاده از عبارات ملایم و خنثی، از توهین، تحقیر، طعنه و مانند اینها استفاده شود.
این دو شکل متفاوت شروع گفتگو را نگاه کنید:
- ببین. میخواستم باهات دربارهی پارک کردن ماشین حرف بزنم. همسایه دوباره امروز اومده بود و میگفت جای پارک اون خیلی تنگ شده.
- ببین. تو چرا این پراید رو مثل کامیون پارک میکنی که هر روز این همسایه بخواد بیاد دم در و اعتراض کنه؟ (و یا تلختر و تندتر از این: به تو باید الاغ بدن سوار شی. کنترل ماشین و ابعاد اون رو هیچوقت یاد نمیگیری)
یا این دو مورد را مقایسه کنید:
- عزیزم. از سه روز پیش، هر روز خواهش میکنم توی مسیر برگشت، چند قلم لوازم آشپزخونه رو بخری و بیاری. اما باز هم یادت رفت.
- دیگه واقعاً از خنگی تو خسته شدم. بازم یادت رفت خریدهایی که گفتم رو انجام بدی. البته اگر میخریدی تعجب میکردم. میدونستم دست خالی میای.
گاتمن معتقد است که در ۹۶٪ مواقع، سرنوشت یک گفتگوی ۱۵ دقیقهای را میتوان بر اساس نحوهی شروع آن در ۳ دقیقهی ابتدای بحث، پیشبینی کرد.
عیبجویی به جای شکایت
گاتمن توضیح میدهد که باید بین عیبجویی (criticism) و شکایت (complaint) تفاوت قائل شد.
از نظر او، شکایت کردن، یعنی به شکل کاملاً متمرکز، دربارهی یک موضوع خاص صحبت شود. اما نقد و عیبجویی به این معنا است که حرف خود را در قالب یک گلایهی بسیار عمومی و فراگیر مطرح کنیم.
این موارد را با هم مقایسه کنید:
- امروز سومین روزه که یادت میره برای آشپزخونه خرید کنی (متمرکز)
- کلاً فراموشکار شدی. هیچی یادت نمیمونه. یکیش هم همین خرید آشپزخونه (عمومی)
گاتمن توضیح میدهد که بر اساس مطالعات آماری او، رابطههایی که دو طرف در آن، از شکایتِ متمرکز به سمت عیبجویی عمومی رفتهاند، احتمال بیشتری دارد که در آینده شکسته شوند و از بین بروند.
تحقیر کردن طرف مقابل
ما در گفتگوها به شکلهای مختلفی یکدیگر را تحقیر میکنیم.
گاهی پوزخند میزنیم. گاهی اسمهای بد و حقارتآمیز روی طرف مقابل یا رفتارهایش میگذاریم. گاهی برایش جوک میسازیم. و گاهی مسخرهاش میکنیم و او را به باد استهزاء میگیریم.
هر جمله، حرف یا حرکتی که بخواهد طرف مقابل را کوچکتر جلوه دهد و به او گوشزد کند که من در جایگاهی بالاتر از او هستم، مصداق تحقیر به شمار میرود.
به این جملهی سادهی تحقیرآمیز نگاه کنید: «دیگه هر کسی یه شانسی داره. شانس منم توی زندگی این بوده که گیر تو بیفتم.»
تحقیر در شدیدترین حالت خود، به جای اینکه یک رفتار یا ویژگی طرف مقابل را هدف قرار دهد، باورها و سلسله مراتب ارزشهای نامطلوبی را به او نسبت میدهد: «تو همیشه خودخواه بودی و هیچوقت منافع و خواستههای دیگران برات مهم نبوده. یه خودمحور بدبخت!» یا اینکه: «تو هنوز نفهمیدی که توی خرج کردن، امنیت و رفاه خودمون مهمتر از حرف مردمه.»
موضع دفاعی گرفتن در گفتگو
منظور از موضع دفاعی (defensive) این است که حاضر نمیشویم دربارهی نکتهای که طرف مقابل مطرح کرده و شکایتی که دارد صحبت کنیم و بلافاصله حرف او را به خودش برمیگردانیم. به این شکل، از خودمان دفاع میکنیم و او را هم مجبور میکنیم از خودش دفاع کند.
به این مثالها توجه کنید:
- من بیدقتم؟ حالا خودت خیلی حواست جَمعه؟
- آره من خودخواه. اما تو که نماد خودشیفتگی هستی چی میگی؟
- من رانندگی بلد نیستم؟ خوب در سمت چپ و صندوق عقب و گلگیر جلو رو تو نابود کردی.
معمولاً رفتار دفاعی به شدت مُسری است و هر کس آن را شروع کند، دیگری را هم ترغیب میکند که گفتگو را با سبک دفاعی ادامه دهد و به سرعت، حلقهی باطلی شکل میگیرد که دو طرف در آن، بدون نتیجه یکدیگر را متهم میکنند و هر لحظه بر بارِ انتقادات و اتهامات میافزایند.
ایفای نقش دیوار
یکی دیگر از نشانههای بد در گفتگوی دو طرف، این است که یکی از آنها خود را از گفتگو بیرون بکشد و نقش دیوار را ایفا کند (stonewalling).
مثلاً همزمان با حرف زدن طرف قابل، کنترل تلویزیون را بردارد و به صفحهی تلویزیون خیره شود. یا موبایلش را در بیاورد و سر در موبایل کند و هر از چند گاهی، سری به نشانهی بیتفاوتی یا تحقیر، تکان دهد.
شکلهای ملایمتر بیتفاوتی این است که هنوز نگاه را خیره به طرف مقابل نگه داشته، اما هیچ پاسخی نمیدهد و به شکلی او را نگاه میکند که انگار منتظر است این حرفها تمام شوند و او بتواند روال عادی کارهایش را پیگیری کند.
گاتمن این ایفای نقش دیوار را هم نشانهی خطرناکی میداند که بر اساس مطالعات او در جامعهی آماری گستردهاش، میتواند یک شاخص پیشبینیکننده برای شکست رابطه در آینده باشد.
تلاشهای ناموفق در ترمیم روند گفتگو
در طول گفتگو و مشاجره، هر یک از طرفین ممکن است تلاش کند روند مکالمه را به یک گفتگوی آرامتر و دوستانه بازگرداند.
مثلاً ممکن است به طرف مقابل بگوید «الان عصبانی هستیم. حالا فعلاً پنج دقیقه سکوت کنیم و بعد حرف بزنیم» و یا اینکه: «یک لیوان آب بخور. دهانت خشک شده» و یا اینکه: «ببین! موضوع بحثمان عوض شد. بیا فعلاً دربارهی همان مسئلهی اول حرف بزنیم.»
در یک رابطهی قوی که هنوز آیندهی امیدوارکنندهای دارد، از چنین تلاشهایی برای ترمیم روند گفتگو استقبال میشود و طرف دوم از چنین پیشنهادهایی استقبال میکند.
اما بر اساس مطالعات گاتمن، در رابطهای که دیگر آیندهای ندارد، چنین تلاشهایی با شکست روبرو میشوند و طرف مقابل از آنها استقبال نمیکند.
بازنویسی خاطرات گذشته
بالاخره در هر رابطهای، خاطرات تلخ و شیرین فراوانی وجود دارد. خاطراتی که دو طرف، در گفتگوهای خود بارها و بارها به آنها ارجاع میدهند.
گاهی ممکن است با یادآوری یک خاطرهی بد، بخواهند از ادعای خود دفاع کنند. مثلاً: «مسئلهی تأخیر فقط مربوط الان نیست. تو روز ازدواجمون هم نیم ساعت دیر رسیدی.»
گاهی هم ممکن است با یادآوری یک خاطرهی خود، بکوشند مسیر گفتگو را ترمیم کنند: «ما اصلاً نباید این بحثها رو توی خونه مطرح کنیم. بذاریم یه بار توی کافهی … که بودیم سرش حرف بزنیم. اونجا هزارتا خاطرهی خوب داریم. هر بحثی که اونجا مطرح شه به یه نتیجهی خوب میرسه.»